مقدمه و آشنایی

72 15 18
                                    

امیدوارم حال تک تکتون خوب باشه!
من بعد از یه استراحت طولانی مدت برگشتم با یک لری جدید 😵‍💫

اگه با من آشنایی ندارین اسم من مهدخت و لندن زندگی می کنم و پنج سالی می شه ساکن هستم 🙄چند سال فن لری هستم و می مونم! ۲۹ سالمه و سرگرمی هام خوندن، فیلم دیدن و نوشتنه.

~هفتمین آرزو~
ژانر: فانتزی
کیفیت:متوسط
تعداد قسمت: نامعلوم
هشدارها:اسمات-خشونت-اشاره به تجاوز
*هر چپتر هشدار زده می شود!
نکته ها: منابع استفاده شده و اطلاعات لازم آخر هر چپتر داده می شود!
روزهای آپ:سعی می کنم یک بار در هفته بذارم 😵‍💫

مقدمه:

"زود باش هری، یکم دیگه مونده. دارم سرش رو می بینم."

از درد اشکی روی گونه هاش ریخته شد و لب هاش رو با دندونش گاز گرفت، می تونست مزه ی خون رو داخل دهنش حس کنه اما تو این لحظه هیچ اهمیتی براش نداشت. به میله های کنارش چنگ زد، انگشت هاش رو به کبودی می زد. چشم هاش رو محکم بست و با داد آخر تونست صدای بچه رو بشنوه. لبخند بیجونی روی لب هاش نشست، از لابلای چشم های خیسش می تونست صورت خونی و لزج بچه اش رو تو آغوش مادرش ببینه. نیکول با لبخند به چشم های تیله ای نوه اش درحالیکه زیر لب براش آواز الهه ی ماه روی می خوند خیره شد.

"اون یه آلفاس."

"سوفیا."

نیکول با لبخند نگاهش رو از صورت نوزاد که کمی تمیزتر شده بود گرفت.

"چی؟"

"اسمش، می خوام بذارم سوفیا. اون سوفیاس."

~ادیت شده~

💙ماهی💙

7th WishWhere stories live. Discover now