1

173 25 14
                                    

بلاخره برگشته بود. به چین، دسته چمدون رو محکم فشار داد و نفس عمیقی کشید اول از همه باید خودشون رو به هتلی که رزرو کرده بود میرسوند و تا شب که مراسم افتتاحیه است استراحت می‌کرد
شاید خوابیدن اضطراب بی اندازه ای که داشت رو کم میکرد.
هر کاری کرده بود نتونسته بود بخوابه ساعت ها بی هدف به پنجره اتاق زل زده بود و بی حسی درونش داشت اونو میکشت درگیری داخل ذهنش نمی تونست کلماتی که تو ذهنش میگذشت رو متوقف می‌کرد
کلمات ونهان داخل ذهنش بولد شد

اگه این رویداد اجباری نبود هیچ وقت پاش رو چین نمیزاشت حق با ونهان بود خیلی ترسو تر از این حرفا بود می‌ترسید استرس داشت. میخواست فرار کنه
نگاهی به کنارش انداخت، به پسری که حالا تبدیل به تمام وجودش شده بود. امیدوار بود شیائو جان رو نبینه شاید هم میخواست ببینه دوست داشت تمام جسارتش رو جمع می‌کرد و بازخواهی ۵ سال پیش رو باز می‌کرد یه بازخواهی برای تمام سوال های ناتمامش

درحالی‌که بطری ویسکی رو دستاش میچرخوند همراه  آهنگ روسی اطراف خونه میچرخید. آخرش خودش رو روی مبل پرت کرد پرتو نو ماه روش افتاده بود همین نور ضعیف هم باعث آزارش می‌شد بی محابا شروع به خندیدن کرد بی هدف خسته
در خونه با صدای تیکی باز شد لازم نبود بلند شه و چک کنه مشخص بود کی اومده فقط یک نفر رمز خونش رو بلد بود اونم جیایی بود
جیایی با دیدن وضعیت ژان آه کلافه ای کشید

"برای رویداد سرمایه گذار ها میری؟"

ژان بدون اینکه چشم هاشو باز کنه با صدای خمار جوابش رو داد
"کدوم؟"

جیایی عصبی ظرف ها رو میز چید

"خودت خوب میدونی منظورم کدومه پاشو بیا غذا بخور صد دفعه بهت گفتم کم غذای بیرون بخور "

"جیایی تو چی هستی مامانم؟"

جیایی بطری که حالا خالی شده بود رو از دست ژان کشید و داخل سطل زباله انداخت

"ژان نمی خوای با پدرت صحبت کنی ؟ اونا حتی نمیدونن تو کجا میمونی "

"قبلا هم بهت گفتم اگه به کسی بگی من کجام ایندفعه مکانم رو به تو هم نمیگم"

جیایی بعد چیدن ظرف غذا بلند شد بره که این دفعه ژان متوقفش کرد

"پاکت کادو تولد دوقلو ها، صبر کن... بهت بدمش"

جیایی با دیدن کادو هایی که ژان برای بچه هاش گرفته بود گرفت قلبش از رازی که از ژان مخفی می‌کرد میسوخت لعنتی حس یه عوضی تمام عیار رو داشت

تصمیم گرفت به ژان دربارش بگه
"اون برگشته،  وانگ ییبو برگشته فردا شب تو ایونت شرکت میکنه"

نفس ژان لحظه ای قطع شد اما همچنان صورتش یخ زده بود

"که اینطور "

خبر نگار ها پایین سکو منتظر بودن و از هر طرف عکس میگرفتن هر کس سعی داشت بهترین عکس رو
بگیره و خبرنگار هایی بودن که سعی داشتن با سوال هاشون فرد مقابل رو گیج کنن و خبری ازش منتشر کنن
البته که این هیاهو تاثیر استرس زایی هم داشت
ییبو نگاه آخری به خودش انداخت

خبر نگار ها پایین سکو منتظر بودن و از هر طرف عکس میگرفتن هر کس سعی داشت بهترین عکس رو بگیره و خبرنگار هایی بودن که سعی داشتن با سوال هاشون فرد مقابل رو گیج کنن و خبری ازش منتشر کننالبته که این هیاهو تاثیر استرس زایی هم داشتییبو نگاه آخری به خودش ا...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


بافت یقه اسکی سیاه همراه کت و شلوار سیاه روی کت اش منجوق دوزی های الماس شکل بود یه گردنبند حلقه ای تمام الماس دور گردنش انداخت با کمی ژل هم موهای ولف کات ش رو مرطوب کرد آماده

بافت یقه اسکی سیاه همراه کت و شلوار سیاه روی کت اش منجوق دوزی های الماس شکل بود یه گردنبند حلقه ای تمام الماس دور گردنش انداخت با کمی ژل هم موهای ولف کات ش رو مرطوب کرد آماده

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

شیائو جان هم تصمیمات مشابهی داشت بافت یقه اسکی همراه کت و شلوار مشکی با یه گردنبند ظریف تک الماس روی کتش قسمت شونه ۲ تا حلقه کامل دایره بود مو هاشو ساده عقب داده بود

و حالا هر دو اینجا بودن تو شلوغی خبرنگار ها به عمق چشم های هم دیگه خیره شده بودن هر دو خسته بودن شیائو جان شوکه، وانگ ییبو ترسیده بود
اما یه احساس مشترک دیگه به غیر احساس خستگی داخل چشم های هر دو بود ،احساس گناه

"پاپا "

با صدای پسر بچه ای عقب برگشتن وانگ ییبو بدون کلمه ای سریع واکنش نشون داد و بچه رو بغل کرد و به سمت خروجی حرکت کرد شیائو جان بدون حرکتی اونجا ایستاده بود و حالا ساعت کوچیک اون بچه دستش بود

**************************************
آغاز فصل دوم دردسر ساز ها
ووت ستاره پایین صفحه فراموش نشه

Trouble Makers S2Where stories live. Discover now