5

58 15 11
                                    

گاهی به چهره رنگ پریده ییبو مینداخت و با تاسف سری تکون داد باورش نمیشد ژانی که می‌شناخت همچین کاری با ییبو انجام بده

"تو!"

"فکر نمیکردم اولین دیدارمون این شکلی باشه"

"یونشی گه گه؟"

یونشی کمک کرد ییبو از حالت خوابیده بیرون بیاد و بشینه رنگ ییبو مثل گچ بود پس یه تیک پنیر شور دستش داد

"بخورش برات خوبه"

ییبو ساکت و بی رمغ به جلوش زل زده بود که ژان وارد اتاق شد

"آماده شو با هم میریم "

مشت های ییبو روی پتو جمع شد و ابرو هاش محکم تو هم رفت

"پرستار و خبر میکنم سرم رو دربیاره"

یونشی بیرون رفت و مچ ژان رو گرفت
"ژانی که من میشناسم همچین کارایی نمیکنه برای چی داری اینطوری رفتار میکنی تو این پنج سال نفهمیدم چرا، ژان چرا اینطوری رفتار میکنی؟"

ژان با گذاشتن دستش روی دست یونشی، مچش رو آزاد کرد

"اگه به موقع همین رفتار و داشتم این همه از دست نمیدادم "

ژان دنبال لی شین رفت، یونشی هم دنبال پرستار تا ییبو بتونه مرخص بشه، و بعد یونشی ازشون جدا شد.
لی شین پشت ماشین آروم نشسته بود و نگاهش مدام بین ژان و ییبو میچرخید، ییبو خیلی خسته و بی حال به نظر می‌رسید و کل راه یه کلمه هم حرف نزده بود

"منو ببر هتل باید چند تا وسیله بردارم "

ژان راهش رو به آدرسی که ییبو داده بود تغییر داد. موقعی که ییبو میخواست به لی شین بگه همراهش بیاد ژان مانعش شد

"منو و لی شین داخل ماشین منتظرت میمونیم "

اخم های ییبو با این حرف تو هم رفت ولی سردردش به قدری شدید بود که مخالفت نکنه، پس به سمت هتل حرکت کرد تا وسایلش رو جمع کنه

"چرا پاپا ییبو رو اذیت میکنی؟"

لی شین با اخم های تو هم رفته پرسید. ژان ماشین رو خاموش کرد و سمت لی شین برگشت
"ما فقط یکم داریم دعوا میکنیم "

لی شین با انگشتش عینکش رو جابه جا کرد و دست هاشو تو هم گره کرد

"من احمق نیستم بابا سونگیون هیچ وقت پاپا رو ناراحت نمیکنه"

چشم های ژان تیک عصبی با کلمه بابا سونگیون زد

"ییبو گفته بهش بگی بابا؟"

قبل اینکه لی شین جواب بده ییبو در ماشین رو باز کرد و نشست. ژان کشیدن حرف از زبون لی شین رو گذاشت برای بعد و ماشین رو روشن کرد طول راه هیچ حرفی بینشون رد و بدل نشد. ژان جلوی آپارتمان نگه داشت ییبو خواست لی شین خوابیده رو بغلش بگیره ولی ژان پیش دستی کرد

Trouble Makers S2Where stories live. Discover now