_میخوام سر به تنت نباشه عوضی.
صدای رسای جئون، باعث خندهی توی گلوش شد و سری تکون داد:
_پس بازهم دلت مبارزه میخواد؟ اوکی من از بازی با عروسکها بدم نمیاد!
ماسک مشکی که فقط چشمها و لبهاش رو به نمایش میذاشت باعث نمیشد مأمور جئون نتونه دزد زمانی که مدتهاست دنبالش میکنه رو تشخیص نده.
اون پسر از دزدهای زمان متنفر بود. چرا فقط به زمان خودشون راضی نمیشدن؟ چرا سهم بقیه رو ازشون میدزدیدن؟
تنفری که سالها به دوش میکشید به خشم تبدیل شده بود و میخواست اون پسرهی از خودراضی رو با خاک یکسان کنه.
پوزخند صداداری روی چهرهی پوکرش نشست و سرش رو درست مثل دزد مقابلش کج کرد._عروسک، ها؟ بازم دلت مشتهای محکم این عروسک رو توی صورتت میخواد کیم؟ با کمال میل بهت میدمش.
تهیونگ که حواسش پیش علامت دادن از پشت به جیمین بود، بیتوجه به حرفهای مأمور زمانی که هربار سر راهش سبز میشد، "آهان" کشداری گفت و قدمی جلو گذاشت و موهای ریخته شده توی صورتش رو کنار زد:
_چی گفتی؟ داشتم به صورت خوشگلت نگاه میکردم حواسم نبود.
عصبانی از لحن پسر که تمسخر ازش چکه میکرد، قدمهای آرومش رو به جلو برداشت و با دست به مأمورهای پشت سرش اشاره کرد تا حواسشون به دوپسر دیگه باشه.
دستیارهای جونگکوک به سرعت از رئیسشون رد شدن و به طرف یونگی و جیمینی پا تند کردن که با علامت تهیونگ متوجه نقشهی جدید شده بودن.
موطلایی با حملهور شدن یکی از مأمورهای زمان به سمتش، به سرعت سمت ماشین سفید رنگی -که از پمپبزنین قرض گرفته بودن- دوید و درست وقتی که مرد روبهروش قرار گرفت با نیشخند جذابی براش ابرویی بالا انداخت و دستگیره در ماشین رو کشید و ثانیه بعد شیشهی پنجرهی دودیش توی صورت مأمور کوبونده شد.
با آخ بلندی که مرد نالید و با گرفتن صورتش روی زمین افتاد، لبخند رضایتمندی به خودش زد و روی صندلی راننده نشست.
وقتش بود بره و دوستپسرش رو نجات بده.
یونگی که با مأمور دومی درگیر شده بود، با بوقی که جیمین براش زد لحظهای حواسش از مرد پرت شد و مشت محکمی توی شکمش فرود اومد._فاک.. حرومی...
با گرفتن شکمش کمی خم شد و به محض نزدیک شدن مأمور با یه واکنش سریع، دستهاش بازوهای مرد رو چنگ زدن و ضربه محکمی با زانوی پای راستش به وسط پاهای اون مأمور زمان کوبید و دور از انتظار نبود بعد از اون ضربه روی زمین به خودش بپیچه.
به سرعت سمت جیمین دوید و همینطور که ماشین توی حرکت بود، در سمت خودش توسط موطلایی باز شد و جمسش رو روی صندلی جلو انداخت و همزمان لاستیکهای خودرو با صدای جیغی روی آسفالت، چرخید و از کنار دو مردی که همچنان روبهروی هم ایستاده بودن، گذشت.
شاید حتی یکدقیقه هم طول نکشید و همین مأمور جئون رو توی خلأ برده بود.
تهیونگ که انگار حسابی از این نمایش سریع لذت برده بود، تای ابروش رو بالا انداخت و با سرش اشارهای به سرتاپای پسر روبهروش کرد:
![](https://img.wattpad.com/cover/355661907-288-k240623.jpg)
YOU ARE READING
𝐓𝐢𝐦𝐞 𝐑𝐮𝐧𝐧𝐞𝐫𝐬
Romanceخلاصه: توی دنیایی که به جای پول، زمان رو ردوبدل میکردن و عددهای حکشده روی بدنشون عمر باقیموندهشون رو به تصویر میکشید کیم تهیونگ دزد، یک قهرمان و جئون جونگکوک، مأمور زمانی که از دزدها متنفر بود. بند زمان جدال نفرت رو به عشق تبدیل میکرد؟ ...