صورت سفید و مهتابی جونگکوک رنگ پریدهتر از حالت معمول شده و تن خسته و بی جونش روی تخت افتاده بود. قفسهی سینهاش به آرومی بالا پایین میشد و به آلفای سیاهپوش نشون میداد هنوز زندست.
یونگی به در اتاق تکیه داده و با تاسف به وضعیت اون دو نفر نگاه میکرد. این درد و عذاب تا کجا قرار بود ادامه پیدا کنه؟
تهیونگ نه قادر بود جونگکوک رو به حال خودش رها کنه و نه میتونست اون رو ببخشه.
یونگی خیلیخوب میفهمید آلفای جوان تر حتی خودش هم نمیدونه قراره با جونگکوک چکار کنه. اون پسر توی چرخهای از درد عذاب گیر افتاده بود.
با هر دردی که جونگ کوک میکشید تهیونگ تقریبا میمرد و با هر قطره خونی که از دماغ امگا میریخت، آلفا از درون وجودش خونریزی میکرد.
قرار نبود چهره رنگ پریده تهیونگ در حالی که بدن بیجون امگا رو توی بغلش فشار می داد و با بیچاره ترین حالت هق میزد رو فراموش کنه. تهیونگ انگار کور شده بود نمیتونست یونگی و پزشک همراهش رو ببینه فقط بدن امگا رو توی دستهاش تکون میداد و این جمله رو با خودش تکرار میکرد:
_تقصیر من بود. من این بلا رو سرش آوردم!
آلفا انقدر بهم ریخته و ترسیده بود که فکر میکرد جونگکوک رو از دست داده هر چند امگای بیچاره با اون وضعیت داغون بدنش تقریبا تا مرز مردن هم پیش رفته بود. مقاومت در برابر آلفا ویس شوخی بردار نبود و میتونست امگا بکشه. جونگکوک با دونستن این موضوع باز هم حاضر نشده بود جلوی خواستهی تهیونگ کوتاه بیاد.
هنوز صدای جدی پزشک توی گوشهاش بود
_استفاده کردن از آلفا ویس برای امگایی که مارک شما رو نداره غیرقانونیه آقای کیم. اون امگا میتونه به جرم خشونت خانگی ازتون شکایت کنه. اصلا متوجه هستید با خودسریهاتون پسر بیچاره رو به چه روزی انداختید؟ شانس آوردید ساید امگاش نمرده وگرنه از دستش میدادید.
اون مرد به یونگی توضیح داده بود، امگای جونگکوک با مرگ فاصله زیادی نداره و اگه بمیره، جونگکوک مدت زیادی دووم نمیاره. هرچند پسر بیچاره همین حالا هم وضع خوبی نداشت.
یونگی نمیدونست اگه اون مرد پزشک مورد اعتماد خودش نبود چه بلایی سر اعتبار تهیونگ میاومد؟ اگه فقط یک درصد یکی از برادرهاش میفهمیدند مرتکب چه اشتباهی شده برای نابود کردنش یک لحظه هم صبر نمیکردن.
بعد از اینکه وضعیت جونگکوک تقریبا ثابت شده بود تهیونگ توی مسکوت ترین حالت خودش روی مبل_ درست رو به روی تخت جونگکوک_ نشسته و چشم ازش بر نمیداشت. انگار که اگر سمت دیگهای رو نگاه کنه تصور اون پسر قراره ناپدید میشه.
أنت تقرأ
𝑀𝐴𝐺𝑂𝐴
حركة (أكشن)"Full" بعد از گذشت ده سال نفرت تنها چیزی بود که تهیونگ نسبت به عشق قدیمیش احساس می کرد. میخواست باهاش بازی کنه؛ به گریه بندازتش و زمانی که بیچاره و ناتوان شد اون رو به حال خودش رها کنه. اما حتی روحش هم خبر نداشت جونگکوک چقدر میتونه خطرناک باشه.