" من که جایی پیدا نکردم تو چی ؟ "
پیام لوهان رو خوند و بدون هیچ حرفی گوشیش رو توی جیبش هل داد . دنبال یه جای دنج برای سوپرایز تولد تائو میگشتن و هنوز جای مناسب رو پیدا نکرده بودن
شاید یه کافه یا رستوران کوچولو ؟ هرجای دنج و خلوتی که بتونن توش یه دورهمی کوچولو بگیرن
صدای غرش ابرهای بالا سرش رو شنید و نفسش رو از بینیش بیرون داد ؛ بدشانس تر از اینم میتونست باشه ؟
فاصله ش تا ایستگاه اتوبوس بعدی زیاد بود . میخواست نزدیک محل کار تائو دنبال رستوران | کافه ی مد نظرش بگرده و حالا تا خونه کمی فاصله داشت
بی حوصله نگاهش رو سمت مغازه های تک و توکی که باز مونده بودن چرخوند . لایت های نئونی توی تاریکی شب منظره ی جالبی به خیابون کوچولو داده بود
با شنیدن صدای صحبت نگاهش رو سمت دیگه ی خیابون داد و با دیدن چند دختر و پسر که سمت پسر ریزه میزه ای تعظیم کردن و با خنده ازونجا دور شدن نگاهش رنگ کنجکاوی گرفت
پسر ریزه که قیافش ازین فاصله خیلی قابل تشخیص نبود داخل رفت و در رو نیمه بست
نگاهش رو به بالای در داد و با دیدن تابلو ی نئونی « رز » متوجه شد اونجا احتمالا یه کافه یا رستوران کوچیکه
با برخورد اولین قطره روی پوست دستش با حالت زاری نگاهش رو به اسمون داد . باهاش لج کرده بودن مگه نه ؟
بی حوصله قبل ازینکه تعداد قطرات بارون بیشتر شه راهش رو سمت رستوران احتمالی کج کرد .
با باز کردن در صدای زنگوله ی کوچیکی از بالا سرش شنید و پشت بندش صدای صاف و نرمی که احتمالا متعلق به همون پسری که دم در دیده بود : خوش اومدین آقا
نگاهش رو از زنگوله ی کوچیک بالا سرش گرفت و به پسر رو به روش داد .
زیر لبی تشکر کرد و نگاهش رو دور تا دور اون جای نسبتا کوچیک چرخوند . میتونست چند تا میز چوبی و صندلی های ست باهاشون رو ببینه ولی کاسه هایی که پسر از روی سکوی مقابل اشپزخانه جمع میکرد باعث شد حدس بزنه بیشتر مشتری ها احتمالا اون قسمت رو برای نشستن انتخاب میکنن
پسر کاسه ها رو پشت سکو برد و دیگه نتونست ببینتش . بوی نم خاک بینیش رو قلقلک داد و حدس زد بارون در حال شدت گرفتنه
پشت همون سکو نشست و به منوی کنارش نگاهی انداخت . با اکثر محتویات منو حدس میزد جایی که توش نشسته یه کافه ی کوچولو باشه ولی بهرحال میتونست اسم چند نوع غذای ساده رم توی منو ببینه
پسر چند ثانیه بعد با لبخند برگشت : چیزی میل دارین اقای .. ؟
کمی بیشتر نگاهش رو بین گزینه های مختلف روی منو جا به جا کرد و در اخر سمت پسر برگشت : وو . کریس وو . یه فنجون قهوه فقط