• Remember me - Kaihun

35 8 0
                                    

- همه آماده باشن ، هر کس داخل موقعیت خودش . تا کمتر از ده دقیقه دیگه قراره شروع کنیم مفهومه ؟

مرد با صدای بلندی گفت و سهون لرزی که از کمرش رد شد رو با تمام وجود احساس کرد . چطور میتونست اینقدر بلند فریاد بزنه؟

اگرچه بهش حق میداد ؛ فضا باز بود و مرد میخواست تمام کارکنان متوجهش بشن . جمعیت یک صدا بله محکمی گفتن و طراح خوبه ارومی رو زمزمه کرد.

از نظر طراح ، عکسبرداری داخل فضایی با تم تاریخی ولی لباس های مدرن بهترین ترکیب مدرنیته و سنتی برای مجله بود ؛ بهتر از عکس هایی عادی از هانبوک های به روز شده

اگرچه خود طراح شخصا قرار بود برای لباس های سنتی داخل فضای مدرنیته وظیفه مدل رو انجام بده. بدن کشیده ، قد متناسب و موهای نیمه بلندش ترکیب زیبایی رو با هانبوک های قدیمی و ساده میساخت

اما برای الان ، نوبت عکاسی از سهون و ظاهر مدرنش داخل اون قصر خالی از سکنه بود. نگاه هون روی چند نفری از سیاه لشکر، که گوشه ای دورتر برای خالی نبودن صحنه در حال پوشیدن هانبوک و دادن ظاهری به شکل قدیمی تر و سنتی به صورت و موهاشون بودن ، نشست

برعکس کانسپت عکس برداری خود طراح که قرار بود مردم خیلی عادی و بی اهمیت و حتی شاید محو شده داخل عکس از کنار مردی با لباس قدیمی عبور کنن ، توجه خدمتکار ها و بانوان قصر باید روی سهون میبود . طراح میخواست با کوچکترین جزییات تفاوت های بین دوره ای رو به تصویر بکشه . خلاقیتش در کنار مهارت فوق العادش ترکیب بی نظیری میساخت

و شاید همین یکی از دلایلی بود که طراح ژست حالا به تنهایی میتونست مسئولیت کارگردانی یه عکسبرداری رو به عهده بگیره. توانایی بالایی توی مدیریت‌ درست چند کار همزمان داشت و نشون داده بود که از پس گردوندن یه کار کامل بر میاد. آدمی نبود که زیر دست کسی کار کنه و سهون میدونست ؛ میدونست اون مرد چقدر لجبازه

نه بخاطر سابقه سه ماهه کارش با طراح معروف کیم ؛ بلکه بخاطر خاطراتی که طراح به یاد نمی آورد

سهون یادش بود ؛ تمام جزییاتی که طراح حتی تصورش رو هم نمیکرد رو واضحا به یاد می آورد ، طوری که انگار همه اون تصاویر و صداها مربوط به همین دیروز بوده ، نه شاید هزاران سال پیش

خاطره دقیقی از قبل دیدن اون مرد توی قصر به یاد نداشت ، ولی خوب میدونست قبل و بعد دیدنش چقدر تغییر کرد . طراح و کارگردان تازه کار ولی محبوب ، کیم کای ، تغییری جز ناامیدی برای سهون به ارمغان نیاورد ولی نقاش سلطنتی کیم جونگین تونست شاهزاده اوه رو از روزمرگی تاریک هر روزش نجات بده و هیجان دلنشینی به زندگی پسر اضافه کنه

سهون تک تک جزییات رو به یاد می آورد ؛ روز اولی که توی محوطه دیدش و با خودش فکر کرد چرا یه فرمانده باید همچین لباس های سفید و قرمز رنگ ابریشمی و لطیفی بپوشه ؟ مگه همیشه لباس هایی سخت بسته شده و سلاح هایی اماده نداشتن ؟ چرا پس حتی موهای این مرد گوشه ای از صورتش رو قاب گرفته ؟

X Senario X Where stories live. Discover now