≼اغـواگــر≽
P2چند سالی از مرگ همـسرش می گذشت و اوضاع روحیـش و شرکت هر روز بدتر میشد. در طی این سال ها، شب هاش رو به تنهایی سپری می کرد و این برای روح خـسته و آسیب دیدش، مانند یک زهر بود.
با بی اشتهایی و بدخوابی شروع شده و با کابوس و کاهـش میل جنسی ادامه پیدا کرده بود. راه های زیادی رو برای رهـایی از این شرایط امتحان و حتی برای بیدار کردن عضو بین پاهاش، مجبور به نشستن در ردیف های اول اجرا های کریـزی هورس شده بود اما نتیجه ای به جز شک کردن به گرایشـش نداشت.
مادرش بار ها برای گرم کردن تختـش تلاش کرده و دختر های زیادی رو برای اغوا کردنش به اتاق پسـرش راه داده بود اما در نهایت، جونگکوک در حالی که مانند شب های دیگه و برای دیـدن یک اجرای تکراری و کسل کننده به کلاب مـعروف شهر رفته، هاله ای از نور امید رو روی صحنه نمـایش دیده بود.
جیمـین پارک؛ پسری که جونگکوک رو از اول اجرا مجـذوب خودش کرده و باعث تغییر حالت پایین تنه مرد شده بود.
شاید این برای مردی مثل جونگکوک مثل معـجزه می موند پس نباید به هیچ عنوان از دسـتش میداد.
اون شب اولین اجرای پسـر جوان و مو بلوند بود و جونگکوک میتونست به تمام مقدساتـش قسم بخوره که تا به اون لحظه چنین اجرایی رو در صحنه ی پر فـروغ کلاب ندیده بود.جونگکوک به مدت شـش ماه، تمام اجراهای پسر رو از زاویه وی آی پی میدید و برای داشتن و لمس کردنش مشتاق تر میشد و در نهایت برای نجات پیدا کردن از اون وضعیت خفـت بار، پیشنهادش رو در قالب یک چک پنج میلیـونی بیان کرده بود.
و حالا در یک شب بهاری در ماه مـارس، درحالی که مثل همیشه خودش رو پشت میز کارش مشغـول کرده، میتونست رایحه پسر بلوند رو در حوالی خودش حـس کنه.
جیمـین در خونه اون بود!عینکش رو از چشم هاش فاصله داد و برای قطـع شدن صدای آزاردهنده تلفنـش، تماس رو وصل کرد.
-جـانگ؟
-امیدوارم راضیش کرده باشی. جواب آزمایشـات اومده و باید بگم این افتضاحـه! پایین تنه کوفتیت عمـلا داره از کار میوفته و من باورم نمیشه که همه اینا با مرگ چهیـونگ اتفاق افتاده!حتی شنیدن اسم همسرش به عنوان یک متـوفی، قلبش رو به درد میاورد و حالا چطور میتونست بدون اون، خودش رو آروم کنه؟
-این اولین باری نیست که کسـی ازم قطع امید میـکنه! بهش عادت دارم.
-این همش نیست جونگکوک. با شرکت نکردن توی مذاکره آلمان گند زدی به همه چی! شـهرک رو از دست دادیم و هنوز کلی چک هست که باید پاسشون کنی!شقیقه هاش رو فشرد و سرش رو به عقب سوق داد.
-فقط به زمان نیاز دارم. میتونم همه چیز رو درسـت کنم!
YOU ARE READING
𝐎𝐍𝐄 𝐒𝐇𝐎𝐓 | وان شــات
Fanfiction«وان شــات از کاپـل های بـی تـی اس» 𝐓𝐡𝐞 𝐬𝐞𝐝𝐮𝐜𝐞𝐫 : KOOKMIN جـیمین پسری که رقصـیدن و اجرا روی صحنه رو تنها راه برای گذروندن زندگیش میبینه؛ حالا باید برای حـفظ جایگـاهش و پرداخت هزینه های خواهر بیمارش به مدت یک ماه شب های آخرین عضو از خانواده...