≼𝐓𝐡𝐞 𝐌𝐨𝐝𝐞𝐥≽

674 59 1
                                    

≼مــدل≽
P3

-برای سلبریتی مورد علاقت ناله کن و روی لگنش بشین و من هم تمام مجله هات رو امضا می کنم. چطـوره؟
پیشنهاد وسوسه انگیزی که تهیونگ داده، یک معاملـه دو سر برد بود.

درواقع جونگکوک باید بدنش رو قمار می کرد اما محض رضای خدا؛ جونگکوک برای باختن راغـب بود!

نیم نگاهی به دوربین گوشه ماشین انداخت. دهانش رو باز کرد و لب هاش رو از هم فاصله داد تا جوابی به سـوال مرد بده اما با ورود زبان تهیونگ به اون، به کتِ مرد چنـگ زد.

تهیونگ، شیشه های دودی ماشین رو بالا داده بود و حالا با خیال راحت، پسرِ زیرش رو می بوسید.

-فاک!
تهیونگ کمی از جونگکوک فاصله گرفت و بی توجه به نفس های مقطع پسر، کتش رو از تـنش خارج کرد.

دستش رو از زیر هودی سفید جونگـکوک، به سمت سینه اش سوق داد و برای مهار کردن دست های آزاد پسـر، اون ها رو پایین بدنش قفل کرد.

-چرا با نفست مقابله می کنی؟ سعی داری منو پس بزنی اما بدنت این رو نمی خواد!

-تو کیم تهیـونگی! پس من دلیلی برای عقب کشـیدن ندارم. فقط بهم بگو چرا من؟!

مرد، نیمی از صورتِ گر گرفته پسر رو نوازش کرد و موهای مجعدش رو از جلوی چشم های آهویـیش کنار زد.

-من تستش کردم و ازش خوشم اومد. همین برای عـطشِ دوباره خواستنش کافی نیست؟
-اما...
انگشت اشاره اش رو روی لب های جونگـکوک گذاشت و سرش رو در گردن پسر فرو برد.

جونگکوک مانند یک شراب صـد ساله، روح تهیونگ رو مست و جسمش رو تحـریک می کرد.
پسر از برخورد لب های تهیونگ با پوست گردنش، هینی کشید و سرش رو به صندلی فشرد.

جونگکوک قرار بود بکارتش رو توی یک ماشین میلـیاردی و توسط کیم تهیونگ از دست بده اما چرا هنوز هم برای رها شدن ناله هاش، مـقاومت می کرد؟

(همه چیز زیادی پرفکته و این یعنی یه مشـکلی هست؟)

اون امروز، فرد مورد علاقش رو ملاقات کرده، با اون عکس گرفته و حالا قرار بود توسطش به فـاک بره؟!

-امروز علاوه بر مجله هات، بدنـت رو هم امضا می کنم!

تهیونگ با بی قراری گفت و دکمه های پیراهنش رو از هم باز کرد. روی پسر خم شد و دستش رو روی برآمدگی شلوارش کشید. تهیونگ، دیک تحریک شده جونگکوک رو حس می کرد.

-تو فـن* منی ولی باعث میشی از همیـشه داغ تر باشم!

*بازی با کلـمات

جونگکوک حرفی نمیزد و در جواب جمله های بی پروای تهـیونگ، لبش رو می گزید.
دست تهیونگ به سمت کمربندش رفت و در حالی که اون رو باز می کرد، عضوش رو از باکسرش بیرون کشید.
-خدای من..

𝐎𝐍𝐄 𝐒𝐇𝐎𝐓 | وان شــاتDonde viven las historias. Descúbrelo ahora