✨ part:12 ✨

40 13 5
                                    

تو جاش درازکش شده بود و به سقف اتاق نگاه می‌کرد.

بعد از برگشتشون برای چند روزِ گذشته کلا ذهنش درگیر احساساتش بود.

اینکه هر کی از راه می‌رسید و یه رفتار خاصی باهاش داشت سریع بد برداشت می‌کرد و با خودش فکر میکرد طرف بهش حسی داره و در آخر متوجه میشد که اینطور نیست! 

در واقع مشکلش با خودش بود که اینهمه جو گیر و گدای توجه و محبت بود!

تو زندگیش تا حالا یه دوست پسر درست و حسابی نداشت و رابطه‌های قبلش هم همه‌اشون رابطه‌های مجازی‌ای بودن که تا حالا طرف مقابلشون رو از نزدیک ندیده بود.

یکم ناامید بود از زندگی و ترسیده!

چان رو خیلی دوست داشت و هیچ جوره نمی‌خواست از دستش بده ولی از طرفی هم دوباره داشت همون حالت تو توهم بودن بهش دست می‌داد و فکر میکرد پسر بزرگ‌تر داره بهش خط میده در صورتی که میدونست اینجوری نیست چون مگه تو دنیا چند درصد امکان داشت که بدون اینکه بخواد، به یه گِی بر بخوره؟!

البته فارغ از مینهو و جیسونگی که هنوز هم از فکر کردن به وجودشون تو شوک می‌رفت!

چان رو دوست داشت...

خیلی هم دوستش داشت...

اون تقریبا بعد از هیونجین اولین پسری بود که واقعا باهاش کنار اومده بود و پسش نزده!

ناامید نفسش رو با شدت به بیرون فوت کرد و دست‌هاش رو زیر سرش جابجا کرد.

با صداهایی که از بیرون اتاق شنیده میشد کنجکاو سرش رو بلند کرد و گوش‌هاش رو تیز.

_آره خوابه فکر کنم...

_میرم داخل...

_هرجور راحتی...

صدای جیسونگ و چان از پشت در شنیده میشد و با شنیدنِ حرفِ چان، چند ثانیه‌ای رو‌ تا ورودِ پسر بزرگ‌تر به اتاق، به در خیره موند و با باز شدن در به چانی که قیافه‌اش رو بزور تو فضای نیمه تاریک اتاق میدید خیره شد.

_بیداری که...

_اهم...

زمزمه کرد و به پسر بزرگ‌تر که کنار تختش قرار گرفت و نگاهش میکرد خیره شد.

_بیا پایین بریم بیرون...

_حال ندارم از نردبون بیام پایین...در کل حال ندارم از جام پاشم...

_پاشو بیا...بدو...

چان از لای نرده‌ی محافظِ تخت، دستش رو رد کرد و پای پسر کوچیک‌تر رو کشید و صداش رو درآورد.

_یاااااا وایسا میوفتم پایین...

_چیزی نمیشی نترس...یک متر که بیشتر نیست...فوقش مغزت بیاد سر جاش...

چان با خنده، بیشتر پاش رو کشید و از اذیت کردنش لذت برد.

پسر کوچیک‌تر با شدت مچ پاش رو از دست چان آزاد کرد و با موهای پف کرده سرجاش نشست و اخم آلود نگاهش کرد.

✨Crisis of twenty years ✨Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang