رگ های سوخته

88 16 14
                                    

تصویر زیر رو حتما ببینید مربوطه به داستان پس ببینید

با ناخون های بلندوتیزش شروع کرد به خراشیدن پوست گردنش رگهای سیاه که نصف گردنش رو پوشونده بودند جوری میسوختند که شاهزاده حس می‌کرد قراره به جای خون سرخ آتش از داخلشون جاری بشه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

با ناخون های بلندوتیزش شروع کرد به خراشیدن پوست گردنش رگهای سیاه که نصف گردنش رو پوشونده بودند جوری میسوختند که شاهزاده حس می‌کرد قراره به جای خون سرخ آتش از داخلشون جاری بشه

شاهزاده ای که وقتی پا به میدان نبرد می گذاشت دشمنانش فرار را بر قرار ترجیح میدادند هر ماه کامل جوری ناتوان و آسیب پذیر میشد که هیچ کس در باورش هم نمیگنجد

شاهزاده تهیونگ در وسط برکه ای کوچک زنوانش رو در عاقوش گرفته بود و با دستانی لرزان مدام پوستش رو می خراشید

[آه ....دارم میسوزم.....نامجوناااا....کمکم کن خیلی میسوزه

نامجون که یک اِلف جادوگر ومحافظ وفادار شاهزاده تهیونگ بود کتاب بزرگ جادویی رو باز کرد وردی رو خوند وسر عصای جادویی رو داخل آب برکه گذاشت آب برکه از برخورد عصا با سطح آب موج گرفت و رفته رفته به رنگ نقره فامی درآمد

اما باز هم درمانی حاصل نشد که نشد نامجون که درمانده بود با عذاب به نفرینی که شاهزاده عزیزش رو از زمان تولد آزار میداد چشم دوخته بود و با هر لرزش بدنش نامجون نیز میلرزید و با درماندگی فقط می‌توانست این عذاب را تماشا کند تا شب های نفرین شده ی ماه کامل تمام شود

این نفرین برای این بود که شاهزاده بیچاره از زمان تولد بجای ماه کامل یک ماه نصفه بر روی کمر داشت در حالی که همه موجودات چه پری چه الف و چه نژاد شاهزاده که از قدرت مندترین گرگین ها بودند همه وهمه ماه های کاملی بر کمر داشتند که برای دریافت انرژی ماه و قدرت های جادویشون بود واین برای گرگین ها حیاتی تر هم بود چون وقتی ماه کامل میشد می‌توانستند با کمک ماه که بر کمر داشتند تبدیل به بُعد حیوانی خود شوند اما این کار برای شاهزاده با ماهی نیمه فقط درد بود و درد

نامجون با دیدن هوسوک که با عصبانیت پریه زنی را به روی دوش حمل می‌کرد غرغر کنان نزدیک میشد

/این پری های لعنتی با اون بالای فاکیشون ...گرفتنشون خیلی سخته

الف عصبانی زن رو روی زمین انداخت پری بیچاره ناله ای از درد کشید وبا چشمان ترسیده به اونها خیره شد

Black Boy white Boy پسر سیاه پسر سفیدWhere stories live. Discover now