به پری دیدهبانی که از جنوب اومده بود نگاه کرد و با ترس قدمی جلو تر رفت
صدای دیدهبان در گوشش زنگ میزد
-سرورم شاهزاده خون خوار پشت دروازه های جنوبی همراه با لشکرش اردوگاه زدن و اعلام کردند که شاهزاده جوان رو به اسارت گرفتند
بعد به زانو در آمد و با دستی به روی سینه سوال کرد
-چه دستوری میفرمایید ملکه من؟؟
جیمین شاهزاده کوچک که فقط یک قدم به جلو برداشته بود با سری پایین افتاده قدمش رو دوباره به عقب برداشت و با دلی غصه دار و خونین به در بزرگ تالار تکیه زد
زیر لب زمزمه کرد
×از تو کاری ساخته نیست جیمین ....بهتره توی دستو پا نباشی
قطره اشگی به روی گونه های گل انداخته از گریه های بی وقفه اش چکید و بیش از پیش شرمنده مردمش شد ...شرمنده از این که شاهزاده بی کفایتی بیش نیست....
ملکه با عصبانیت از روی تخت سلطنتش بلند شد و با پرواز خودش رو به دیدهبان رسوند
-خوب اون چی میخواد؟؟؟!!.....اون خون خوار عوضی چی میخواد؟؟؟..... چرا شاهزاده جونگکوک رو اسیر کرده ؟؟؟...
دیدهبان فلک زده که از عصبانیت ملکش ترسیده بود بریده بریده جواب داد
-خوب...اون ...یعنی....شاهزاده خون خوار .....شاهزاده جیمین رو...در عوض شاهزاده جونگکوک طلب کردند
ملکه که حالا انگار بر روی تگه ذغالی ایستاده بود با غرشی بلند جواب داد
-چی.....در برابر یگ شاهزاده ،شاهزاده دیگه رو طلب میکنه .....این ....این مسخرس
سوک جین قدم جلو گذاشت و ملکه رو به آرامش دعوت کرد
+سرورم آرام باشید .....همون طور که میدونید پادشاه گرگ ها در بستر بیماری هستند و تمام امور مملکت در دست شاهزادس ...پس تنها راه چاره این مشکل مذاکراست.....اگر اجازه بدید من برای این مذاکره داوطلب میشم
ملکه که تازه آرام گرفته بود با عصبانیت فریاد زد
-چی ؟؟....این دیگه چه حرفیه جین !!!...خودت خوب میدونی که برای من با جیمین و جونگ کوک هیچ فرقی نداری ..اگه....اگه اون دیوانه خون ریز آسیبی بهت بزنه چی ؟؟اون وقت چی؟؟...اون وقت من در دنیایی دیگر وقتی نزد پدرت رفتم چی جوابش رو بدم؟؟.....
KAMU SEDANG MEMBACA
Black Boy white Boy پسر سیاه پسر سفید
Romansaدر دنیای پریان شاهزاده ای متولد شد که یک انگشت ویک بالش کوتاه تر از دیگری بود و باعث مسخره شدنش میشد اون نفرین شده بود نفرین شده بود تا تمام عمرش رو در اعماق حسرت هاش بسوزه آیا این شاهزاده نفرین شده میتونست دنیاش رو از دست یک هیولای خون خوار نجات...