همه چیز وقتی شروع شد که برای رسوندن سفارش مشتری از جلوی اون کافه رد شدم، کافه ای که شروع نفرینی به اسم(عشق) بود.
نمیگم عشق بده یا غیر قابل تحمل اتفاقا جوری قشنگه که دوست داری توش غرق بشی ولی چیز های زیبا خطرناک تر از چیزی هستن که یه فرد معمولی بتونه درکش کنه، عشق مثل سراب میمونه از دور که نگاه میکنی خیلی زیبا به نظر میرسه و دوست داری بهش برسی ولی وقتی لمسش میکنی از بین میره، تو میمونی و یه درد توی قلبت که فقط خودت درک میکنی چقدر میتونه زجر آور باشه در حدی که دوست داری به گذشته برگردی و از کنار اون سراب رد بشی و بزاری دست نخورده و زیبا باقی بمونه ولی اگر هر دو عاشق کنار هم باشن میتونن زخم های همو درمان کنن ولی برای من اینطوری نبود تو مثل پروانه ای مهاجر اومدی به زندگی من زیبایی دادی و بال زدی و رفتی (الهه من)
اما اگه بهم بگن میتونی برگردی عقب و به اون سراب دست نزنی منه احمق دوباره به سمت اون سراب میرم بهش دست میزنم چون وقتی اون کارو کردم تونستم زندگی کنم حتی اگه فقط از دور نکات میکردم هم کافی بود چون من راضی بودم ولی از اینکه از دستت بدن ترسیدم پس به سراب دست زدم، عشق رو لمس کردم و با الهم ملاقات کردم حتی اگه به معنی تموم شدن زندگیم و از دست دادن روح و قلبم بود.خوب سلام به همه نمیدونم اصلا امکان داره بوکم رو چند نفر بخونن یا اصلا دیده نشه ولی دل رو زدم به دریا و اولین بوکم رو مینویسم. اگه مشکلی دیدین معذرت میخوام چون اولین بارمه و حتی ممکنه خیلیا خوششون نیاد پس پیشاپیش ببخشید ولی سعیم رو میکنم بهترینم رو بزارم .♡

VOUS LISEZ
Sleepless nights
Roman d'amour-خودتی نه تویی الهه من بگو که خودتی -آم من،من ... بدون اینکه متوجه باشه اشک از چشماش سرازیر شد و پسر کوچیکتر لحظه ای خشکش زد و بدون اینکه بدونه داره چیکار میکنه پسر بزرگتر رو هول داد و پا به فرار گذاشت -کجا میری وایسا خواهش میکنم نرو و الهش توی ج...