+گوکی من یه بوس میخوام اونم روی لبام
-چ چی؟!
+کجای حرفمو متوجه نشدی؟ من. یه. بوس. میخوام
-ول ولی تهیونگ...
+هوف، میدونم به خاطر من داری رعایت میکنی که مبادا یاد گذشته بیوفتم ولی جونگ کوکا من حق دارم از دوست پسرم یه بوس بخوام درسته؟ دیگه در اون حد وضعم خراب نیست که با یه بوس پس بیوفتم، حالم خیلی بهتر شده به لطف تو و تراپیستی که میرم من دارم با کمک تو از این وضعیت میگذرم ولی اگه با یه بوسه بخوای عقب بکشی یا خیلی منو ضعیف میدونی یا اینکه... نمیخوای منو ببوسی
-چی ن نهههه این طور نیست تاتا اصلا اینطوری که فکر میکنی نیست من فقط نگرانم و اِلا حتی الانم دلم میخواد ببوسمت... شت
بعد پایان جملش از خجالت قرمز شد و به پایین زل زد حتما تهیونگ فکر میکرد چه منحرفیه پس بیشتر خجالت کشید و گوشه لباسشو تو مشتش گرفت، درست مثل بچه ها
+هوف تورو خدا ببین به خاطر یه بوس چقد داریم بحث میکنیم
تهیونگ عصبانی شده بود و یه نگاه به جونگ کوک انداخت، اون... اون مثل بچه ها ترسیده بود و خجالت میکشید و اصلا به چشماش نگاه نمیکرد
+جونگ کوک
-بله
+میشه به من نگاه کنی
-ولی
+گوکیی!
-باشه باشه ناراحت نشو و منو ببخش چون منظوری از اون حرفم نداشتم
جونگ کوک اروم داشت سرشو بالا میاورد ولی همچنان به چشمای تهیونگ نگاه نمیکرد که یه دفعه نفسش با حرکت تهیونگ بند اومد و از شدت تعجب با چشمای باز بی حرکت خشکش زد،تهیونگ فرصتو مناسب دیده بود و وقتی جونگ کوک سرشو بلند کرده بود اروم لباشو روی لبای جونگ کوک گذاشته بود.
حسی که هر دو الان داشتن تجربه میکردن خیلی عمیق بود و دست نیافتنی به نظر میومد ولی اونا داشتن حسش میکردن فقط با یه بوسه اون حس خوب امنیت و اینکه یکی همیشه به فکرته و تورو از ته قلبش دوست داره انگار پروانه ها داشتن زیر دلشون پرواز میکردن و از شدت حس خوبه این بوسه گافلگیرانه هیچ کدوم نمیخواستن عقب بکشن حتی جونگ کوکی که اول تعجب کرد ولی الان با چشمای خمارش داشت به تهیونگ که تو بغلش جمع شده بود نگاه میکرد. هر دو غرق بوسه بودن که صدای پا اومد و تهیونگ ترسیده یه دفعه ای بوسه رو قطع کرد و صورتشو تو گودی گردن جونگ کوک مخفی کرد، جونگ کوک که تازه به خودش اومده بود به خیابون نگاه انداخت و وقتی از نبودن کسی مطمعن شد صورت تهیونگ رو بالا آورد، تهیونگ لپاش گل انداخته بود و تند تند لباشو لیس میزد و از شدت خجالت به جونگ کوک نگاه نمیکرد-چرا ادامه ندادی الهه؟
+اگ اگه کسی میدید چی اینجا نزدیک محل کارته نمیخوام به خاطر من پشت سرت حرف بزنن و میدونم گفتی نمیخوای منو ببوسی معذرت میخوام که بدون اجازه انجامش دادم... چندشت شد؟!
-چرا باید چندشم بشه وقتی کسی که دوسش دارم منو بوسیده؟ درسته مخالف بودم ولی نه به خاطر اینکه بدم میاد، من فقط نگران بودم ولی این حس خوبی که الان با این کارت بهم منتقل کردی... نمیدونم ولی اینو میدونم حاضرم هر کاری کنم که از این به بعد بیشتر و بیشتر انجامش بدیم
+چی؟!
-دوست دارم ببوسمت هر روز، هر ساعت، هر دقیقه و هر دفعه عمیق تر از دفعه قبلی الهه پرستیدنی من اجازشو بهم میدی؟
وقتی داشت اجازه میگرفت اروم اروم سرشو جلو میبرد و مثل یه ببر گرسنه به شکارش نگاه میکرد، همون طور که فکر میکرد اون لبا زیادی خوشمزه بودن و هیچ وقت قرار نبود از بوسیدنشون سیر بشه
+اجازه نیاز نیست گوکی من برای توعم و تو برای من اینو میدونم تنها کسی که تو دنیا هیچ وقت قرار نیست بهم صدمه بزنه تویی پس خودمو به دستای تو میسپارم خوب ازم مراقبت کن
-با کمال میل حاضرم با تمام جونم ازت مراقب کنم
بعد پایان جملش دست تهیونگ رو گرفت و هر دو داخل کوچه خلوت شدن، تهیونگ رو به دیوار پشت سرش چسبوند و دستشو پشت گردنش برد اروم اروم به خودش نزدیکش کرد
-خیلی دوست دارم تهیونگا، الهه زندگی تاریکم
+منم خیلی دوست دارم گوکی، پیک موتوری دوست داشتنی من
و دوباره توی اون شب همو بوسیدن عمیق عاشقانه و پر از حس هر دو آرامش خودشون رو پیدا کرده بودن و حاضر بودن برای نگه داشتن زمان توی اون لحظه هر کاری کنن، توی اون لحظه هیچ کس نبود فقط خودشون دوتا توی سکوت و آرامش همو داشتن چیزی مزاحمشون نمیشد و قضاوتشون نمیکرد، جونگ کوک همون شب یه قولی به خودش داد و قسم خورد که تا جایه ممکن و تا جایی که توانایی داره مراقب این آرامش و رابطه باشه تا از هم جدا نشن ولی اگه تهیونگ بخواد بره نمیتونه جلوشو بگیره پس تا اون موقع حواسش به همه چی هست تا به تهیونگ فشار نیاد و چیزی اذیتش نکنه.
![](https://img.wattpad.com/cover/359479319-288-k117948.jpg)
VOUS LISEZ
Sleepless nights
Roman d'amour-خودتی نه تویی الهه من بگو که خودتی -آم من،من ... بدون اینکه متوجه باشه اشک از چشماش سرازیر شد و پسر کوچیکتر لحظه ای خشکش زد و بدون اینکه بدونه داره چیکار میکنه پسر بزرگتر رو هول داد و پا به فرار گذاشت -کجا میری وایسا خواهش میکنم نرو و الهش توی ج...