𝗦2; 21

16 4 33
                                    

    با کنار رفتن اون مرد از کادر دوربین، صفحه هم خاموش شد و اون همونجوری خشک شده به صفحه ی خاموش زل زده بود. صفحه ای که بدون توجه به اون مرد، ویدیو های بعدی رو بعد از اتمام اون پخش زنده برای نمایش دادن پیشنهاد میکرد.

    صفحه رو بست و با هول کوچکی که به میز داد، صندلی چرخ دارش رو به سیستم باز شده ی مورد نظرش رسوند و آرنج هاش رو روی میز گذاشت، دست هاش رو درهم قفل کرد و متفکر و نگران به صفحه ی رو به روش خیره شد.

    نمیدونست باید با این وضعیت چیکار بکنه.

    ساعت تقریبا نه شب بود و بعد از سه ساعت تاخیر در اون مصاحبه ی خبری، حرف های نیم ساعته ی اون مرد با بهت بزرگی که به جا گذاشت، بلاخره تموم شد. نمیدونست این وضعیت چه تاثیری توی موقعیت میگذاره و هنوز راجب چیز هایی که پیدا کرده بود به کسی چیزی نگفته بود.

    درحالی که تک تک مردم چه در زیر زمین و چه روی اون، توی بهت و تعجب فرو رفته بودن، درون دنیای زیرین، داخل اتاق اون سایبرگاد همه چیز پیچیده تر از اون چیزی که هست به نظر میرسید.

    تنها و متفکر درون اون اتاق کاملا تاریک نشسته بود که تنها نورش، نور های بنفش صفحات دو بعدیِ سیستم هاش بودن. سیستم های متعددی که مثل استوانه اطرافش رو گرفته بودن و بالا میرفتن.

    تکیه ای به صندلی داد و یکبار دیگه به پیام اون پسرک که یکی از سه تا پیچ اصلی ماجرا بود، نگاه کرد: (پیداشون کردم:))

    دوباره به صفحه ی مقابلش خیره شد.

    صفحه ای که نقشه ی خیلی گمنامی رو از یه شهر دور افتاده و نابود شده نشون میداد. شهرک به خاک نشسته ای که دست هیچ گروهی جز کاماریسم ها نبود.

    در اون نقشه، دایره ی قرمز رنگی خودنمایی میکرد و تمام قابی که بهش زل زده بود، نتیجه ی تحقیقاتش روی نوار نصب شده و قدیمی روی ستون فقرات اون هکتور بود.

    بنگ راست میگفت؛ نوار هنوز کار میکرد و میتونست بهشون کمک بزرگی بکنه.

    کمکی که مثل نشون دادن نقطه ی آخر این مبارزه بود، بدون اینکه به شرکت کننده هاش بگه یا نشون بده که چطوری باید به اونجا برسن.

    اینهم پیچ دوم این اوضاع درهم پیچیده.

    و پیچ سوم؟

    حرف های کریستوفر بنگ تو مصاحبه ی خبریش بود.

    حرف های با اعتماد به نفسی که با چهره ای سنگی بیانشون میکرد. حرف هایی که از اتهاد میگفتن.

    اتهادی علنی بین آبی ها و بنفش ها.

    بین بچه مثبت ها و مافیای بنفش.

    بین سایکار و ولور.

    مطمئن بود اون مرد الان داره جو متشنج سایکار رو آروم میکنه ولی ولور؟ ولور بیشتر ری اکشنی مثل یه پوکر فیس نشون داده بود.

𝙼𝚒𝚗𝚍𝚛𝚘𝚒𝚍Donde viven las historias. Descúbrelo ahora