بی سر و صدا لباس هاشون رو با تیشرت و شورت ورزشی عوض میکردن و به خیال خود ، میشد با نگاه نکردن به چشم های هم باخت شرمآور دیروز رو فراموش کرد .
تظاهر به [ هیچ رخ نداده ] بود و بس!
وگرنه در اون صبح پاییزی حتی صدای دور کلاغ ها ، شبیه فریاد خشمگین هواداران معترض بود .
و بلاخره لحظه ایی که ازش باک داشتن فرا رسید .
شاید مربی خطا رو ببخشه اما کاپیتان شون هرگز!
حالا اون پسر قد کوتاه با پایی که از مصدومیت قدیمی هنوز نصفه و نیمه لنگ میزد ، داخل رختکن ایستاده بوده و از خشم میجوشید :
- باخت داریم تا باخت! تعصب داریم تا تعصب! شرم داریم تا شرم!
نگاهش یک دور روی همه چرخید و بعد انگشت اتهام رو به سمت شون گرفت :
- و شما! شما ستاره های تیم Blue birds! نه فقط بازی فوتبال ، تعصب و شرم تون رو باختین!
صدای داد و فریاد هاش ، توی رختکن میپیچید و صورتش از خشم به سرخی میزد .
چند نفر از اعضای تیم سعی کردن آرومش کنن که با شدت پسشون زد و بلندترین اصوات ممکن از هنجرهاش رو هَوار کشید :
- لعنتیها! فقط یهبار مصدوم بودم و شما تو یه بازی تمرینی دو تا گل خوردین!
لویی این رو گفت و دراماکویین تر از قبل توی پیشونیش زد :
- محض دلخوشی تابلوی ثبت نتیجه حتی یه گل هم نزدین پا به فاک رفتهها! پس دو هفته بعد که بازی رسمی داریم باهاشون چه غلطی قراره بکنیم ؟
- لویی آروم بگیر! خودت میدونی که اونا هوران رو آوردن برای سر مربی گری و ما . . واقعا سوپرایز شدیم با تاکتیک های جدیدش!
یه نفر دیگه از تیم جلو اومد تا حرف آنجلو رو تایید کنه :
- آره کاپیتان! با اون استایلز لعنتی که معلوم نیست از کجا یهو خریدنش .
بقیه اعضا هم شروع به تایید کردن و لویی که دیگه نمیدونست یقه کی رو باید بگیره ، حرصی لگدی به توپ بخت برگشتهی زیر پاش زد .
از شانس بد ، شوتش درست تو سر زین بیچاره که بی خبر از عالم و آدم پشت به اونا روی زمین نشسته بود و در حالی که تو فضا سیر میکرد دستکش های دروازه بانیش رو میپوشید ، محکم اصابت کرد و آخ گیجش رو در آورد .
و خب همین کافی بود تا برادرش که با تکیه به یکی از کمدای فلزی ، این شوی احمقانه رو تماشا میکرد ، دیگه نتونه جلوی خودشو بگیره و پق بزنه زیر خنده!
- نیش تو ببند راجر داری به چی میخندی پدصگ!
لویی با دود بلند شده از سرش دوباره داد زد.
YOU ARE READING
- OᖴOƑƑSǀƊƐ OR ƓOAL !
Randomاینجا مستطیل سبز پسر! جایی که روی چمن هاش بوسه میکارم و به دروازهاش سجده میکنم. مقدسه برام چون میدون جنگ منه! - اما لویی! چرا وسط میدون جنگ قلب تو به جای توپ فرستادی تو دروازهام؟! - چون تو گل منی ، نه آفساید !