- گل هشتم بازی⇦🥅'

168 50 136
                                    

[ با دست نوازش به سر ستاره ووت خوانده شود]

آنچه گذشت :
داخل ماشین ِ لیام ، بعد مسابقه و باخت تیم بلوبردز ، هری یه شرط گذاشت که لویی باید تو مصاحبه‌‌اش ازش تعریف کنه تا هری ماجرایی که توی دستشویی بین اون و راجر پیش اومد رو جایی لو نده و زین و هری نوبت عکاسی از آتلیه لیام می‌خواستن

وقتی لیام به ماشین برگشت انگار اکسیژن رنگ باخته بود و هوا مسموم استنشاق می‌شد . شیشه‌ی مردمک اون دو نفر شکسته و سرمای خشم و اندوه از پنجره‌ی نگاه شون به بیرون نفوذ می‌کرد .

- چیشده آقایون ؟
لیام با چشمای نگران دوست داشتنیش پرسید .

لویی بی توجه به سوالش از بین صندلی ها رد شد تا جلو بشینه ، توی سرش هزار پاسخ به شرط تحقیرآمیز رقیبش تاب می‌خورد و خاک و خون می‌طلبید ‌‌‌‌.
هری اما بهترین گزینه رو برای نازکشی پیدا کرده بود ، محتویات قلبش سرازیر شد :

- چیزی نیس آقای پین . فقط من خیلی اضافم . همیشه اضافه بودم . یه غریبه که خودش رو غالب کرده بهتون ‌. متاسفم که -

- چی ؟ چی میگی هری ؟ رفتی دستور پخت چگونه یک کصشر زیبا تفت بدهیم خوندی ؟ بیا اینجا ببینم بچه .

با زمرد های حیران به صمیمت عجیب و از ناکجا آباد اومده‌ی لیام زل زد اما قبل از هر واکنشی توی آغوش گرمش فرو رفته بود .

لویی سری از تاسف تکون داد و به باسن مبارک رفیقش خیره شد که چطور برای بغل کردن اون موجود ِ لوس ِ رو مخ از بین صندلی ها رد شده . با دو انگشت حرص محکم کشاله‌ی رون لیام رو پیچوند و از شنیدن جیغش لبخند بدجنسی زد ‌‌.

بقیه‌ی مسیر با افکار درهمش تنها بود ، با جواب های تک کلمه‌ایی از حرف زدن طفره می‌رفت و با کاموای کینه ، نقشه هاش رو برای روزی که خودش طوفان به پا کنه می‌بافت .

وقتی رسیدن به لوکیشنی که هری داده بود ، سرش رو از کنجکاوی بلند کرد که اول فک نیمه‌باز لیام به چشمش اومد . نفسش رو با حرص بیرون داد اما با چرخوندن سرش فهمید که اون حق داره . بنای مقابلش چیزی شبیه به قصر های دیزنی بود ، باشکوه ، عظیم و دست نیافتنی .

 بنای مقابلش چیزی شبیه به قصر های دیزنی بود ، باشکوه ، عظیم و دست نیافتنی

Oops! Questa immagine non segue le nostre linee guida sui contenuti. Per continuare la pubblicazione, provare a rimuoverlo o caricare un altro.
- OᖴOƑƑSǀƊƐ OR ƓOAL !Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora