- گل هفتم بازی⇦🥅'

194 58 92
                                    

فضای ماشین خفقان آور بود ، انگار کسی نفس هم نمی‌کشید . از پشت شیشه های دودی شهر ِ ارغوانی زانو زده بود .

لیام فشار پاش رو روی پدال گاز کم کرد و از آینه به صندلی عقب خیره شد . هری مچاله شده و چسبیده به زین ، بین دو برادر گیر افتاده و راجر از عمد گشاد تر از همیشه نشسته بود تا جا رو تنگ‌ و معذبش کنه .

آینه رو تنظیم کرد و از قاب مستطیلی‌اش ، چشم هاش رو از دست‌ها تا صورت خوش‌نقش زین حرکت داد . پسری که از پنجره بیرون رو تماشا می‌کرد و انعکاس مغازه‌ها روی صورتش سایه روشن های رنگی طرح می‌زد . نگاهش آسمون پاییز بود ، ابری ، سرد ، طوفان زده .

می‌دونست احتمالا توی سرش بمبه و خودش رو برای امشب سرزنش می‌کنه .

آهسته بازوی لویی رو تکون داد و به ظبط اشاره کرد .
با بدخلقی دستش رو از زیر چونه برداشت و دایره‌ی موزیک رو چرخوند :

- خب که چی؟ مگه خودت چلاقی مرتیکه؟ اصلا این مزخرفات دیگه چیه گوش میدی؟

لویی با توپ پر سر تا پای لیام رو یه دور قهوه‌ایی کرد و راجر پق زد زیر خنده .

- لیتل شت فوکی! مثل یه سگ باخت دادیم و توعه توله سگ نیشت تا بناگوش بازه .

ترکشش به دست و پای همه می‌رفت ، عاصی و کلافه بود .
قل شیطانی با دست دهنش رو پوشوند اما نتونست جلوی لولیدن کرمش رو بگیره :

- ببخشید کاپی ولی . . اگه من توله سگم پس آمم بلانسبت . . سگ باس تو باشی دیگه؟

چند ثانیه سکوت از بهت و لب گزیدن .

لویی چند نفس عمیق از سوراخ های دماغش رد و بدل کرد ‌، یه‌دفعه تا کمر روی صندلی چرخید و ضرباتش شامل مشت و لگد پرانی حواله‌ی راجر شد . زد و خوردی که تو هرج و مرج ماشین بیشتر سهم هری می‌شد و ناخواسته با انگشتای بلندش به دو مچ ظریف پرخاشگر چنگ زد .

همزمان ، لیام با چشمای گرد سرگردان با شدت روی ترمز زد و از تکون ماشین سر زین به شیشه کوبیده شد . از صدای گرومپ برخورد ، همه تندیس وار در حالت های گوناگون خشک شدن و سکوت داخل اتاقک پیچید .

- آخ! چرا من همیشه قربانی خشونت میشم ؟

زمزمه‌‌ی ضعیفش شد سرزنش تو چشمای لیام . بنظرش اون زیادی معصوم بود و انگار همیشه بی گناه تاوان می‌داد . نگاهش دور ماشین برای توبیخ چرخید که متوجه‌ی اون صحنه شد ، در واقع همه متوجهش شدن .

مچ و انگشت ، قفل و کلید ‌. دست اون دو نفر هنوز همچون پازلی در هم چفت بود ‌. نگاه هری به دنبال چشمای درشت شده‌ی جمع به گرمای مچ اسیر انگشتش رسید و مثل جزام دیده‌ها دستش رو عقب کشید ‌.

- تو . . استایلز! با لبای آویزون و قیافه‌ی نینی وارت که آماده‌ی زدن زیر گریه‌اس داری پز دستای درازت رو بهم میدی؟ این یجور قلدریه ؟ مثلا بهم دستبند زدی؟

- OᖴOƑƑSǀƊƐ OR ƓOAL !Where stories live. Discover now