"هی، حالت خوبه؟"
هانا با لبخند معذبی گفت و نگاهش رو به فلیکس داد؛ پسر مو آبی ابروهاش رو بالا داد و بعد از چند دقیقه خشک شدن پشت در، تازه به خودش اومد. برای یک لحظه، دلتنگی باعث پرت شدن حواسش شده بود و فلیکس سعی کرد احساسش رو کنار بزنه.
با معذبی دستش رو داخل جیبهای پشت شلوارکش جا داد و نگاهش رو دزدید. لبخند زورکیای زد و بعد از دادن نگاهش به دختر زیبا، بالاخره پرسید:
"هی. اینجا چیکار میکنی؟"
بیتوجه به سؤال و احوالپرسی دختر، بلافاصله پرسید و هانا لبخند غمگینی زد. انتظارش رو داشت بعد از آخرین ملاقاتشون فلیکس اونقدرها هم از دیدنش خوشحال نشده باشه. فقط اینجا بود تا بابت همهچیز معذرتخواهی کنه.
"اینجام تا خداحافظی کنم فلیکس."
جواب داد و فلیکس سری تکون داد. خیال نمیکرد خداحافظیش اونقدر طولانی و مفصل باشه که لازم باشه داخل دعوتش کنه، اما هوای سرد برای خودش اذیتکننده بود، پس در رو بیشتر باز کرد و دختر وارد شد.
با معذبی روی مبل جا گرفت و فلیکس هم کنارش نشست. سعی نمیکرد بهش نگاه کنه، انگار هنوز ازش دلخور بود.
"میدونم که اشتباه کردم، اما نمیخواستم اینطوری تموم شه. میدونی؟"
وقتی دید سکوت ادامه داره، این رو گفت و سکوت سنگینشون رو شکست. فلیکس نگاه بیحسی به دختر انداخت و آروم سرش رو تکون داد. پاش که پایین مبل آویزون بود رو تکون میداد و انگار با پارچهٔ مبل درگیر بود. هانا نمیدونست فلیکس واقعاً به حرفهاش اهمیت میده یا نه. یک جورایی این رفتار پسر اون رو یاد وقتهایی میانداخت که فلیکس ازش دلخور بود؛ همیشه هانا کسی بود که سعی میکرد همهچیز رو درست کنه و دلخوری فلیکس رو کنار بزنه. این رفتار حتی براش بامزه بود و باعث لبخند کمرنگش در اون لحظه شد.
"من برات احترام زیادی قائلم و واقعاً نمیخوام که... چنین تصویری از تموم کردنمون بمونه."
ادامه داد و فلیکس چیزی نمیگفت. انتظار داشت هانا چی بگه؟ به هرحال اونها تموم شده بودن. حتی فلیکس هم حرفی برای گفتن نداشت.
"این برای هردومون بهتر بود فلیکس، خودت این رو میدون-"
"برای تو بهتر بود."
پسر بالاخره صحبت کرد و لحن جدیش برای هانا آزاردهنده بود. انگار هیچوقت توی رابطهشون این فلیکس رو ندیده بود.
پسر مو آبی به خودش اومد و وقتی دید که صحبت دختر رو قطع کرده، نفس کلافهای کشید.
"نمیخواستم بیاحترامی کنم."
با پشیمونی گفت و بابتش صادق بود. فلیکس هیچوقت عصبی نمیشد و همیشه به حرفهاش کامل گوش میداد، هرچقدر هم ناراحت و دلخور بود. حالا هم دلش نمیخواست بیخیال احترام به دختر بشه و ارزشش رو پایین بیاره. اون همیشه بیشترین احترام رو برای هانا قائل بود؛ حتی همین حالا.
YOU ARE READING
My Idol Boyfriend || Jeonglix, Minsung, Seungjin, Chanbin
Fanfiction(Completed) یانگ جونگین، عضو گروه استارکیدز روی لی فلیکس که یک آیدل سولوئه یک کراش ریز داره و اون رو به عنوان آیدلش تحسین میکنه. چی میشه اگر مجبور باشه سونبهاش رو چندینبار دیگه تصادفی ببینه و کراشش به پسر بزرگتر جدیتر بشه؟ Genre: Comedy, Fluff...