𝑷𝒂𝒓𝒕 2

115 27 108
                                    

دنبال جونگین راه افتاد و با هم داخل اتاق جلسه شدن. هنوز پشتش به چان بود و هیچ حرفی نمیزد.

_ چرا میخواستی منو ببینی رئیس...؟

+ میدونستم بی‌نزاکتی...

یه دفعه با عصبانیت به سمتش برگشت و داد زد.

+ ولی تو دیگه شورشو در آوردی...!

_ وایی!!

سهون از ترس، پشت دستاش پناه گرفت. جونگین بهش نزدیک شد و سعی کرد با تن صدای آروم‌تری حرفش رو ادامه بده.

+ اگه نپریده بودم وسط حرفت، میخواستی به چانگ شیک چی بگی؟

_ جان؟ آها اونو میگین...

با یادآوریه اینکه حرفش نصفه مونده بود، ادامه‌ش رو با بستن چشماش، از سر گرفت.

_ گوشای گربه‌ای داری...!!

بعد حالت متفکری به خودش گرفت.

_ میخواستم اینو بهش بگم.

+ خودم میدونم چی میخواستی بگی!

جونگین دوباره عصبانی شد، ولی سعی کرد با حالت جدی‌ای حرفش رو بزنه.

+ میدونستی اگه میگفتی، چه بلایی سر من میومد؟

چان با انداختن سرش پایین، سکوت کرد.

_ اما...

+ اما چی؟!

_ دروغ که نگفتم!

همونطور که سرش پایین بود، حرفش رو ادامه داد. جونگین متعجب بهش خیره موند.

_ با چشمای خودم دیدمشون... گوشای گربه‌ای بودن.

سرش رو بالا گرفت و با جدیت، به چشمای رئیس شوکه‌ش خیره شد.

_ رئیس... تو دقیقا چه موجودی هستی؟

+ من... من یه...

استرس تمام وجودش رو گرفت. خیلی سخت بود که در مورد این قضیه حرف بزنه. چشماش رو بست و با انداختن سرش پایین و صدای آرومی، سعی کرد حقیقت رو بگه.

+ یه هایبریدم...

از استرس دستاش رو مشت کرده بود.

+ دقیق‌ترش، گربه‌ی انسان نما...

چان فقط مات مونده بود و بهش نگاه میکرد. ( گربه‌ی انسان نما... اصلا همچین چیزی وجود داره؟! ) همونطور که سر تا پای جونگین رو نگاه میکرد، با پایین کشیده شدن نگاهش، سوالی ذهنش رو درگیر کرد. ( پس یعنی... دمم داره؟! )

+ خلاصه...

یه دفعه صورتش رو نزدیک چان برد و انگشت اشاره‌ش رو به نشونه‌ی تهدید، جلوی صورتش گرفت.

+ نشنوم یه کلمه به کسی چیزی بگی. اگه به کسی بگی...

_ اگه بگم؟!

𝑷𝒆𝒓𝒇𝒆𝒄𝒕 𝑩𝒐𝒔𝒔🐈‍⬛Où les histoires vivent. Découvrez maintenant