𝑷𝒂𝒓𝒕 1

168 30 51
                                    


هلو :)
اینم از پارت اول باس✋

♡~♡

-: عه، بالاخره اومد!

یکی از دوستاش بعد دیدن اینکه به سمتشون میره، به بقیه اعلام کرد، که بقیه با لبخند به سمتش برگشتن.

+: اووو!! جناب آقای کارمند رسمی، تشریف آوردن!

لبخند خجالت‌زده‌‌ای زد و دستی پشت موهای فرش کشید. همینطور با کت‌شلوار اداره اومده بود، تا بعد کار با دوستاش نوشیدنی بزنن و شغل جدیدش رو جشن بگیرن.

تقریبا بعد گذشت یک ساعت، با احساس سرگیجه، فهمید که مست شده. بخاطر گرما کراواتش رو کمی شل کرد.

+: خب... کار و بار چطوره؟ دوسش داری؟

_ آره...

همینطور گیج جواب داد، ولی با یادآوریه خرابکارای‌هایی که تو شرکت کرده، لباش آویزون و چشماش اشکی شدن...

_ هق... عررر... همیشه یه گندی میزنممم...!!

بلند شروع کرد به گریه و شکایت کردن. دوستاش چون به این شخصیتش عادت داشتن، تعجب نکردن ولی صورتشون پوکر شد...

_ نباید هق... میرفتم سراغ این کار!

همونطور که هق هق میکرد، سرش رو محکم به میز کوبید. دوستش برای دلداری، به پشتش چند ضربه‌ای زد و سعی کرد آرومش کنه.

-: ای بابا... میگن آدم تازه کار، تا اشتباه نکنه کارشو یاد نمیگیره.

_ هیی...

دوباره صاف نشست و با حالت گرفته‌ای سعی کرد اصل ماجرا رو تعریف کنه.

_ فقط این نیست... فکر کنم رئیسم به خونم تشنه‌ست!

+: رئیست؟! واسه چی؟

نگاهش رو به میز داد و برخورد رئیسش با اون رو به یادآورد.

_ خب...

Flashbacks

با پرت شدن کاغذای مربوط به برنامه تو صورتش، چشماش رو بست و به داد و بیداد رئیسش گوش داد.

+ مگه اینجا دبستانهه؟!

رئیسش با موهای بالا زده و ابروهای تو هم، خیلی ترسناک دیده میشد.

+ واضح و درست بنویسش تا کلید واژه‌ها با یه نگاه به چشم بیان.

پوست گندمی صورتش، از عصبانیت قرمز بود. با چشمای گربه‌ایش بهش خیره شد.
آروم سرش رو انداخت پایین و چیزی نگفت.

+ اینی که دستته گزارشه! دفتر خاطرات که نیست!

○•°○•°○•°○•°○

با خیس شدن صورتش، شوکه به رئیسش نگاه کرد.

+ مگه تو نمیدونی من نمیتونم نوشیدنی داغ بخورم؟

𝑷𝒆𝒓𝒇𝒆𝒄𝒕 𝑩𝒐𝒔𝒔🐈‍⬛Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang