𝑷𝒂𝒓𝒕 5

119 23 12
                                    

این پارت اسماته دوستان🔞

اگه روزه میگیرین مثل من، پس بهتره بعد اذان عشا بخونین تا اذان صبح🫴

******

+ دوسش داشتی؟ اگه خوشت اومد...

لبخندی روی لبهاش نشست که به نشونه‌ی دعوت بود و کارش رو به خوبی داشت انجام می‌داد.

+ دلت میخواد دوباره انجامش بدیم؟

انگار توسط فرد روبه‌روش جادو شده بود... البته که چیز غیرممکنی به نظر نمی‌رسید.

°●°●°●°●°●°

پشتش روی تخت دراز کشیده بود و همینطوری که داشت عضوش رو براش پمپ میکرد، همدیگه رو میبوسیدن. زبونشون توی دهن همدیگه به رقص در اومده بودن و سعی میکردن هر جایی که میتونن رو مزه کنن.

دستش از هیجان پشت سر چانیول رفت و به موهای پرپشتش چنگ انداخت که بلافاصله باعث گاز گرفته شدن لبهاش شد.

~ + میخوای دوباره انجامش بدیم؟ ~

چیزی که گفت دقیقا با همون لحن، توی ذهنش رو دور تکرار افتاده بود. ( وقتی اینو گفت مثل دیوونه‌ها شدم و وا رفتم... ) دستش رو سینه‌ش قرار گرفت و شروع به مالیدنش کرد. بوسه‌شون رو با مکی که به لبهاش زد قطع کرد، که باعث کشیده شدن جونگین به دنبال لبهاش شد. ( چون... )

با کمی فاصله که بین صورتشون ایجاد شده بود، خیلی راحت میتونست چهره‌ی به هم ریخته‌ی رئيس همیشه ترسناکش رو ببینه. ( چون داشتم میمردم، تا این چهره‌ش رو به چشم ببینم...! ) موهای به هم ریخته، گوشای مخملی سیاه رنگش که یکی روی بالش و اون یکی به سمت پایین خم شده بود، چشمایی که با مردمکای درشت شده و خمارش به لبهاش خیره بودن، صورت سرخش، لب‌های باز مونده از کمبود اکسیژن...

+ هاه... هااا...

از کنارش بلند شد و بین پاهاش قرار گرفت. دیگه چیزی به اسم ترسناک نمیتونست تو ذهنش شکل بگیره. ( رئیس زیر منه...! تو این موقعیت...!! ) دستاش رو پشت رون‌هاش گذاشت و با یه حرکت غافلگیرکننده بلندش کرد، که باعث رخ نمایی از دم سیاهش شد که درست از بالای باسنش بیرون زده بود.

با گونه‌های سرخ به تکون خوردنش خیره شد. ( هممم!!! اینو دفعه‌ی قبل ندیده بودم! ) با گرفتن بین دستش، ناله‌ی بلند و کشیده‌ای از جونگین دریافت کرد.

+ آهههه...!!!

شوکه از حرکت یه دفعه‌ایش، نمیدونست چه واکنشی نشون بده که با گرفته شدن دم حساسش، نفسش به صورت ناله‌ی کشیده‌ای از بین لبهاش خارج شد.

نگاهش به سوراخ منقبضش افتاد و دیگه رسما عقلی براش نزاشت. ( میخوام بکنمش تو...! ) شروع به مالیدن عضوش به بین پاهاش کرد و یواش یواش به سوراخش فشار میداد.

𝑷𝒆𝒓𝒇𝒆𝒄𝒕 𝑩𝒐𝒔𝒔🐈‍⬛Où les histoires vivent. Découvrez maintenant