Will & Thom #2

221 41 21
                                    

_یکم چپ تر...نه...نه...خیلی کج شد...

ویلیام عصبیه:به خاطر نیم سانت بهونه نگیر!
دستام خشک شدن!

_یکم راست...خوبهههه

و بالاخره نصب پوستر با موفقیت به پایان میرسه.

همه چیز درون اتاق توماس آزبورن از قرینگی و زاویه مشخصی برخوردار بوده. وسایل تزیینی نسبتا زیاد اما با چیدمان وسواسی منحصر به فردی دیده میشد.

پرده ی پسته ای رنگ با وزش نسیم به حرکت در میاد و داخل اتاق خودش رو رها میکنه.
بعد از گذشت مدت نه چندان طولانی، بوی شیرینی های خانگی فضا رو معطر میکنه و درب اتاق به صدا در میاد:بچه ها؟

تام سراسیمه به طرف در میره و مادرش با یک سینی از شیر و کلوچه به سراغشون میاد:بفرماییییید. نوش جونتون.

ویل لبخند ملیحی تحویل میده:ممنون قیافه اش که خیلی خوشمزه است

_شوخی میکنی؟دست پخت مامانم عالیه!

خانم آزبورن:فکر کن خونه ی خودته عزیزم. راحت باش. من دیگه برم.

و با خوشحالی بی نهایتی اتاق رو ترک میکنه و اجازه میده تا پسر ها با شیر و کلوچه ها جشن بگیرن.

ویلیام با اولین گاز دستپخت فوق العاده ی زن رو تایید میکنه و تام در ادامه به بازوی ویل میچسبه:این کشمشای کوچولوشو ببین... خیلی خوبن.تو شرینی جات دوست داری؟

_اره

_منم...یه بار که اینجایی میگم مامان کیک درست کنه. شکلاتی؟

_شکلاتم خوبه

و ویل به این نتیجه میرسه که احتمالا رفت و امد های اون ها قراره طولانی تر باشه.

***

توماس با سرخوشی سیگارش رو دود میکنه و مشغول خندیدن به مسخره بازی های جاناتان میلره که تجمع چند صدا داخل کوچه توجهش رو جلب میکنه. این مسیر همیشگی به ایستگاه اتوبوس ختم میشه.

چند نفر از بچه های مدرسه با سر و وضع ژولیده بالای سر کسی ایستاده ان و کُری میخونن.

تام پک اخرش رو به سیگار میزنه و کمی دولا میشه تا وضعیت شخص ولو شده روی زمین رو بررسی کنه.

نفس حبس شده اش رو بیرون میده و گلوش رو صاف میکنه:هی؟

با برگشتن چند سر به طرفش حالا بهتر میتونه چهره ی دردناکه ویلی رو بررسی کنه.

تمام تلاشش رو در پیش گرفته تا کسی رو زیر مشت و لگد له نکنه پس به طرف ویلیام خیز برمیداره و مشغول چکاپ وضعیتش میشه:منو ببین؟بهت نگفتم باهم بریم؟

جاناتان و هِنری همچنان هاج و واج به شرایط مقابلشون خیره موندن که توماس دندون قروچه کنان از زمین بلند میشه: چه گوهی میخوردین؟

 10 × 0 🔞🔞Where stories live. Discover now