𝐩𝐚𝐫𝐭 3

46 14 6
                                    

باز قهوشو مزه مزه کرد که اعصابم دیگه داشت خورد میشد

تا خواستم بگم /خب؟/ لب زد
+اسمم رو که میدونی یونگ لی هستم آمریکا زندگی میکنم و...

_و؟

+و رییسه..

فکر کردم میخواد بگه رییس باند ببر سیاه و چشمام از حدقه زده بود بیرون آماده بودم تا حالت تدافعی یا همون دفاعی بگیرم اون احمق هم اصلا تو چشمام نگاه نمی‌کرد سرش کلا پایین بود و قهوه میخورد همش با مکث حرف میزد

+بزرگترین و بهترین اداره پلیس آمریکا هستم

_آهان

که با حرفش آروم شدم

+میخواستم بهتون بگم منم دنبال رییس و کل افراد باند ببر سیاه میگردم و وقتی فهمیدم که شما قرار با چند تا از همکارات به سفر و عملیات نفوذی بری ... اومدم تا بهت بگم من با رییستون حرف زدم اون قبول کرده مونده شما

_رییسم چیو قبول کرده و من قراره چیو قبول کنم؟

+میدونم بلیط های هواپیما رو گرفتی واسه همین در موردش چیزی نمیگم اما من قراره تو این سفر و عملیات نفوذی همراهتون باشم

با شوک لب زدم
_چییی؟

+هیچی گفتم تو سفر و عملیات نفوذی همراهتونم همین و اینکه تو کشور چین عملیاتش سپرده شده به نیرو و پلیس های دیگه ، حتا تو کشور های که قراره عملیات داشته باشیم هتل های بزرگشون در خدمتمونه

نمیدونستم چی بگم اما با حرفاش به خود همیشگیم تبدیل شدم با جدیت گفتم

_از کجا بدونم داری راست میگی؟اقای یونگ لی؟
با حرفم و جدیتم سرش رو بالا گرفت و ابرو هاشو بالا انداخت

پوزخندی زد و گفت
+این شخصیتت رو بیشتر می پسندم شبیه آدمای دو قطبی هستی

_این جواب سوال من نبود

با کمی مکث تو چشمام نگاهی انداخت

+امتحانش می ارزه بنظرم آقای شیائو

_اوکی دیدیدم راست گفتی از کجا بدونم اسمی که گفتی اسمه واقعیته؟اصلا چطوری آدرس خونمو پیدا کردی؟

+از رییس ادارتون گرفتم

باز پوزخند زد بعد مزه کردن قهوه اش که پوزخندش پر رنگ تر شد

+چرا فکر کردین باورت برام مهمه؟

چشم قوره ای رفتم گفتم

_حالا که رییس بزرگترین اداره پلیس آمریکایی پس خواهشاً رسمی باهام حرف نزنید خوشم نمیاد

+اوکی ، جوابت؟

_بودنت کنارمون چه فایده ای داره؟

+یک فایده خوب و عالی و مفید که اگه نیام به ضررتون تموم میشه

༆𝐌𝐞𝐚𝐬𝐮𝐫𝐞༄Where stories live. Discover now