𝐩𝐚𝐭𝐫 1

138 18 12
                                    

پ.ن:از همین الان بهتون بگم شاید اولش این رمان به پسندتون قرار نگیره اما بهتون قول میدم هیچ با خوندنش پشیمون نمیشید:)😌♥️

اعصابم خیلی خراب بود رو میز پر پرونده و شکایت خیلی ها از اون عوضی بود دو ساله گذشته اما هیچ اثری از رئیس اون باند مافیا لعنتی نیست که نیست
دو سال چیز کمی نیست خدا کنه رئیس پرونده اون عوضی رو ازم نگیره

اون عوضی رو فقط من باید پیداش کنم اون باید تقاص پس بده تقاص خونی که ریخته
من ازش نمی‌گذرم اون هرچقدر هم زرنگ و باهوش باشه اما مطمعنم یه جا یه اثری از خودش میزاره و تر میزنه تو کار خودش
همینطوری دندون هامو رو هم میسابیدم که یهو..

¥هوی ژان
_چیه یوبین ، چیه؟
¥چرا داد میزنی باو
_بابا ولم کن بزار یکم تو خودم باشم عه
¥نمیخوام وقتی من هستم چرا میخوای تو خودت باشی بیا تو من باش
_هن؟!
¥نه بد برداشت نکن منظورم دوتایی فکر کردن و دو تایی گپ زدنه نه اون کارا
_اهان پس یه جوری بگو که ذهن مردم هم منحرف نشه بیا تو من باش دیگه چیه ... احمق
¥باش بابا ، میگم
_هااا
¥باز که داد زدی
_خب بگو
¥یادم رفت میخواستم چی بگم
یهو عصبی شدم
_اشغاااال گمشو فقططط

دیدم داره در میره منم جا خودکاریمو پرت کردم سمتش اما خورد به در اونم پشت در زبون در آورد و در رفت
اعصابم بهم ریخت نشستم رو صندلی پاهامو انداختم رو میز یه سیگار وینستون روشن کردم

پرونده اصلی رو گرفتم دستم یاد حرف اون شبی که زن غریبه و زخمی که قبل مرگش تو گوشم زمزمه میکرد رو به یاد آوردم
«ببر سیاههه» «باند ببر سیاه»

سرم درد میکرد نمیدونستم از چی حرف میزد حتا سیگار هم آرومم نمی‌کرد یهو یکی در زد

_بیا تو
^اقای شیائو رئیس گفتن برید دفترشون
_باش

همین که رفت بیرون سیگار رو تو ظرفم خاموش کردم پرونده ها رو و بعد هم خودمو مرتب کردم رفتم بیرون رسیدم دمه در دفتر رییس در زدم

£بیا تو

رفتم تو و در هم پشت سرم بستم و محترمانه وایسادم جلوش و گفتم

_بفرمایید رییس با من کاری داشتید

به کاناپه تک نفره پیشه میزش اشاره و فرما زد

£بیا بشین

رفتم نشستم
£میخوام پرونده باند مافیا رو بدم به یه نفر دیگه

شوکه گفتم
_چی؟ رئیس لطفا
£شیائو ژان تو دو ساله هیچ مدرکی و هیچ اثری پیدا نکردی نه فهمیدی رییس باند کیه نه اسم باندشون نه اسم رئیسشون و نه هیچ ردی

_قول میدم بهتون قول میدم خودم دست به کار میشم لطفاً یه فرصت دیگه بهم بدید
نفس عمیقی کشید و گفت

£فقط ، سه ماه ، بعد سه ماه اگه مدرکی پیدا کردی که هیچی اگه نه میدم به یکی دیگه چون خیلی از شکایت ها بسته شده منم به عنوان رییس نمیتونم این همه ریسک رو بپذیرم

༆𝐌𝐞𝐚𝐬𝐮𝐫𝐞༄Donde viven las historias. Descúbrelo ahora