𝐩𝐚𝐫𝐭 2

72 14 5
                                    

_کی گفته کاری بهت نمیدم من فقط گوشه ای از کار رو گرفتم یوبین

¥چشم زدم خودم باز شروع کرد پووووووف ، بگو چیکار کنم؟

_برو از رییس بخواه یکی از ون های اظطراری رو برای ما نگه داره چون قرارها فردا حرکت کنیم

¥باش

_خب دیگه خانم ها و اقایون فردا صبح ساعت 08:30 تو فرودگاه باشید

(همه با هم جواب دادن):باشه
منم خداحافظی کردم حالا همه نخد نخد هرکی رود خانه ی خود رفتم دفترم کتم و سوییچ ماشینم و گوشیم رو برداشتم

از همه نگهبانایی که تو راه رو بهم خداحافظی میکردن سر تکون میدادم رفتم پارکینگ سوییچ رو زدم و سوار ماشینم شد و حرکت کردم
(ماشین ژان👇🏻)

از همه نگهبانایی که تو راه رو بهم خداحافظی میکردن سر تکون میدادم رفتم پارکینگ سوییچ رو زدم و سوار ماشینم شد و حرکت کردم(ماشین ژان👇🏻)

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

ساعت20:12 دقیقه رسیدم خونه
که یهو یاد بلیط ها افتادم زدم تو پیشونیم باز رفتم سوار ماشینم شدم

رفتم بلیط واسه صبح خریدم ساعت 9 رزرو شده بود به بچه ها گفتم ساعت 08:30 اونجا باشن خب عیبی نداره کار از محکم کاری عیب نمیکنه اینطوری نیم ساعت قبل حرکت همه اونجا هستن

رسیدم خونه خسته و کوفته بودم حوصله دوش گرفتن نداشتم رفتم لباس عوض کردم بعدم رفتم آشپزخونه تو نیم ساعت یه رامن درست کردم نشستم پشت میز ناهار خوری شروع کردم به خوردن رفتم سر گوشیم

همینطوری که داشتم رامن میخوردم تو برنامه ها می‌چرخیدم الکی ، یهو دیدم یکی پیغام برام فرستاده بازش کردم ناشناس بود شروع کردم به خوندن

✉️: باهام تماس بگیر
با تعجب و علامت سوال هایی که تو سرم می‌چرخید پیغام فرستادم
📨: شما؟
✉️: باهام تماس بگیر بعدش میفهمی کی هستم

رفتم تو فکر بعد ۲ دقیقه تماس گرفتم
بعد سه بوق جواب داد خواستم حرف بزنم که صدای جذاب و تنین آمیزی تو گوشم پیچید

🗣️:میدونم دوسالیه دنبال باند مافیا ببر سیاه هستی و هنوز یه سرنخ درست و حسابی پیدا نکردی ممنون میشم بیای دمه در حرف بزنیم یخ زدم

هنوز حرفی نزده قطع کرد هنگ کردم اخه این کی بود؟یا از کجا شمارمو گرفت؟چرا گفت برم دمه در نکنه؟!

༆𝐌𝐞𝐚𝐬𝐮𝐫𝐞༄Donde viven las historias. Descúbrelo ahora