نور آبیرنگ مستقیم روی زمین وسط سالن بار خصوصی طراح لباس افتاده بود و موزیک درحال پخشی که به همهی کمرها اجازهی حرکت میداد، فضا رو هیجانانگیزتر و جدیدتر کرده بود.
جئون جونگکوک، مدل ایتالیایی که در لباس شیریرنگش که همرنگ پوست درخشان خودش بود، نگاهها رو به خودش جلب میکرد؛ وقتی توی ورودی سالن قرار گرفت و کمر باریکش از زیر کمربند چرمی، ایدهآلترین بدن دیده میشد، همهی نگاهها و همچنین نگاه مردی رو بهسمت خودش کشید که مدتی پیش اون لباس رو برای بدنی زیبا طراحی کرده بود. مردی که در دستش شات الکل دیده میشد و با دیدن پسر در اون لباس، چشمهای خمارش از پشت موهاش تیره دیده میشد.
مدل ایتالیایی با خجالت به سمت یکی از استندها رفت و با تنهاشدنش توسط جزمین، مضطرب به آهنگی گوش میکرد که بی قراریاش رو بیشتر میکرد.
ناگهان عطر خاصی زیر بینیاش پیچید و انگشتهای گرمی که روی مچش دستبند نقرهایرنگی بسته شده بود، به دور کمر باریکش پیچید که جونگکوک رو در جاش لرزوند.مرد هنوز در دستش شات داشت و نگاهش ملایم بود.
منتظر بود که تهیونگ تحسینش کنه؛ اما این کار رو نکرد و در عوض با گذاشتن شات روی میز، با گرفتن دست پسر از پشت کمرش، اون رو به سمت جایی از سالن برد که هرازگاهی نور روی بدنهاشون میتابید.
پسر مضطرب شد از اینکه در مقابل چشمهای کارکنان و بقیه با طراح لباسی که از قضا مهمونی توسط خودش و متعلق به اون ترتیب داده شده، دیده بشه؛ برعکس مرد بیستوهفت ساله که اهمیتی به این موضوع نمیداد.
با رهاکردن دست پسر و گذاشتن دستش جایی روی پهلوش، داخل چشمهای پسر نفوذ کرد از پشت چند تار موش اجازه داد جونگکوک شیفتهی انرژیاش بشه._ چرا مضطربی؟
آروم پرسید و جونگکوک زیر نگاهی که روش نبود؛ اما خودش اینطور فکر میکرد، لبهاش رو با نزدیککردن سرش به سمت گوش مرد، حرکت داد.
_ دارن نگاهمون میکنن... اذیت کنندهست!
تهیونگ میدید که کسی نگاه نمیکنه.
نیشخند زد، با ناگهان محکمکردن دستش روی کمر پسر و چسبوندن تنش به خودش، اجازه ی نفسکشیدن رو از جونگکوک سلب کرد و با گرفتن پشت گردنش، همراه با ریتم آهنگ خودش رو حرکت داد.
پسر با چشمهای گردشده و بینیای که از عطری خاص نفس میکشه، دستهاش رو جلوی سینهاش جمع کرد._ اینطوری حواست فقط به خودمونه!
ضربان قلب پسر بالا رفت و یکمرتبه لرزشی از بدنش گذشت. این کشش خاصی که بینشون بود با مخالفتهایی که به زبون میآورد، در تضاد واضحی بود و تهیونگ قبلاً هم بهش گفته بود که با وجود نافرمانی چشمش دنبال چیزی میره که حرف خودش رو نقض کنه.
با کجکردن و تکیهدادن سرش روی شونهی مرد، پرسید:
YOU ARE READING
𝗕𝗲𝗹𝗹𝗲 𝗮𝗺𝗲
Short Storyهیچکس نمیدونست که کیمتهیونگ، طراح معروف، یکی از حرفهایترین دامیننتهای سیاتل بوده و حالا بعد از جدایی به دنبال فرشتهای جدید میگرده تا بالهاش رو بشکنه! سرنوشت اون فرشته به مدل جوان ایتالیایی، جئون جونگکوک، ختم میشد که بیخبر از همه چیز، فق...