_ بهتره دست بجنبونی تهیونگ همهی بچهها توی رستوران منتظرن تو بهشون بپیوندی.
تهیونگ همونطوری که آخرین جمله پرونده جلوش بود رو میخوند جواب داد:
_ محض رضای خدا جیمین این صد دفعه، پسر داییِ کوفتیمی درست ولی توی شرکت درست صدام کن.جیمین ضربهی تقریبا محکمی به پشت سر تهیونگ زد و همونطور که پروندهی جلوی روی تهیونگ که مشغول آه و ناله و نفرین کردن بود رو جمع میکرد گفت:
_ هر وقت یاد گرفتی هیونگ صدام کنی، به اینکه رئیس صدات کنم فکر میکنم. حالا هم جای آه و ناله تن لشت رو جمع کن و راه بیفت، اون بدبختها اونجا از گشنگی تلف شدن.تهیونگ زیر لب فحشی به جیمین داد و همونطور که دستی به پشت سر دردناکش میکشید گفت:
_ یعنی بابای من نمیتونست یک ماه زودتر دست به کار بشه تا منه لعنتی از تو بزرگتر بشم؟جیمین نیشخندی زد و جواب داد:
_ شرمنده که زنگ نزد با بابام هماهنگ کنه ببینه کی میتونه شروع کنه، زود باش.تهیونگ چشمی برای پسر بزرگتر چرخوند و گفت:
_ حالا نمیشد من نیام؟ چه فرقی میکنه رئیسشون باشه یا نه!جیمین همونطور که چشم غرهای به پسر کوچیکتر میرفت دکمه آسانسور رو فشار داد و گفت:
_ این دورهمی بخاطر پروژهایه که تو تونستی بگیری پس گمشو توی آسانسور رئیس عزیزم.
YOU ARE READING
Atlantic AU [ KOOKV ]
Fanfiction[ در حال آپ ] فکر کن روی کارمندت کراش باشی، و توی این گیر و دار یهو همه چیز دست به دست هم میدن تا طرف متوجه این موضوع بشه؛) اسم داستان: Atlantic《 اطلسی 》 کاپل اصلی: Kookv کاپل فرعی: Hopemin ژانر: عاشقانه | فلاف | کمدی | Au