_ خب پس من شروع میکنم، من تا حالا نرفتم فرانسه.
تهیونگ چشمغرهای به پسر بزرگتر رفت و لیوان شات الکلش رو خورد.
غیر از تهیونگ هوسوک و دو نفر دیگه از بچههای شرکت هم لیوان سوجوشون رو همزمان خوردن که نشون میداد اونها هم این کار رو انجام دادن.
هوسوک که سمت چپ جیمین نشسته بود چشمکی به افراد حاضر پشت میزد و گفت:
_ من تا حالا با ماشینم تصادف نکردم.این بار تقریبا بیشتر افراد پشت میز لیوانشون رو بالا بردن که جونگکوک هم یکی از اونها بود.
پسر کوچیکتر چند سال پیش وقتی اولین ماشینش رو خریده بود باهاش به یه درخت کوبیده بود پس توی این قسمت مجبور شده بود اون لیوان سوجو رو بخوره.
درسته که ظرفیت بالایی داشت ولی دوست نداشت توی جمع همکارهاش مست بشه چون از اخلاقهای عجیب غریب حین مستیش خبر داشت و نمیتونست این ریسک رو به جون بخره که رئیسش رو بغل کنه و تا ساعتها ولش نکنه، یا حتی یکی از همکارهاش رو یا هم میتونست بشینه همین وسط و شروع کنه به گریه کردن، چرا؟ چون پاش رفته روی یه مورچه و اون رو کشته.
محض رضای خدا اونها درموردش چه فکری میکردن اگه این حرکات رو انجام میداد!
چندین نفر دیگه هم جوابهای این مدلی داده بودن و خب تا همین جا هم جونگکوک سه شات سوجو بالا رفته بود که نوبتش شد.
پسر کوچیکتر کمی فکر کرد و با به یاد آوردن چیزی همونطور که با نیشخند به نگاهی به رئیسش انداخت و گفت:
_ من تا حالا لباسی که رنگش اطلسی باشه نپوشیدم.تهیونگ چشمی برای پسر کوچیکتر چرخوند و شات الکلش رو بالا رفت.
BẠN ĐANG ĐỌC
Atlantic AU [ KOOKV ]
Fanfiction[ در حال آپ ] فکر کن روی کارمندت کراش باشی، و توی این گیر و دار یهو همه چیز دست به دست هم میدن تا طرف متوجه این موضوع بشه؛) اسم داستان: Atlantic《 اطلسی 》 کاپل اصلی: Kookv کاپل فرعی: Hopemin ژانر: عاشقانه | فلاف | کمدی | Au