بابا لنگ دراز عزیز هفته گذشته اینجا برف امده بود و شب اولی که دانه های سفید به سمت زمین سرازیر میشدند من از ذوق نتوانستم بخوابم و مدام چک میکردم تا مبادا برف قطع شود و زمین را سفید نکند
و صبح روز بعد زمین سفید شده بود و بام خانه های اطراف و حتی درخت همسایه میزبان دانه های سفید و سرد شده بودند
برف همچنان قطع نشده بود و من به شدت دلتنگ شما بودم. کل روز دانه های سفید را از پشت پنجره اتاقم تماشا کردم با لذت بیشتری از روز های قبل فنجان شکلات داغم را سر کشیدم دروغ است اگر بگوییم تمام ساعت کاری ان روز را به این انتظار نگذراندم که وقتی از ساختمان خارج میشوم شما با چتر دنبالم امده باشید اما چه میشود کرد مردی که بسیار دوست میدارم یک فرد عاشق مطالعه است که برای تحصیل به اینگلیس رفته و من هم به او قول داده ام در نبودش به اندازه ستاره های اسمان شب اشک نریزم چون صورت گریانم بسیار زشت است. میدانم که حالا وقت امتحانات میان ترم است پس پر حرفی را کنار میگذارم؛ خواهش میکنم مراقب خودتان باشید و وعده های غذایی را فراموش نکنید.پینوشت: به تازگی کتاب بابا لنگ دراز را خوانده ام و از نظرم این سبک نوشتار خیلی جالب امد پس شما مجبورید در کنار تحمل فراق من نوشته های کودکانه ام را هم تحمل کنید.
اراتمند شما، کیم جونگین
YOU ARE READING
Deare Daddy long legs
Fanfiction𝑪𝒖𝒑: sekai 𝑨𝒖𝒕𝒉𝒐𝒓: 𝐿𝑒𝓂𝑜𝓃 جونگین که تازه کتاب بابا لنگ دراز را تمام کرده تصمیم میگیرد نامه هایی به سبک جودی برای سهون،بابا لنگ دراز عزیرش، بنویسد.