💋🚢

34 10 7
                                    

بابا لنگ دراز عزیزم، سلام

من به قول انگشتی‌ای که بستیم عمل کردم و در مسیر برگشت از انگلیس گریه نکردم؛ ولی اگر بخواهم صاف و صادق باشم، که از ویژگی‌های قابل تحسین برای شما نیز هست، باید بگوییم که چشم‌هایم کمی خیس شد‌؛ اما زود خودم را جمع کردم و آبغوره نگرفتم خیالتان راحته راحت باشد.

راستی تا جزئیات یادم نرفته بگذارید برایتان تعریف کنم، چون جزئیات خیلی مهم هستند و اگر نباشند شما خاطرات من را لمس نمیکنید. همانطور که مستحضر هستید قسمتی از مسیر برگشت را باید با کشتی طی میکردم و در آن هوای ابری، روی دریای آبی، اتفاق افتاد که مدتی است تجربه اش نکرده بودم. من یک دستمال گلدوزی شده گرفتم، در شهر کوچک ما تقریبا همه از تأهل من خبر دارند و من فراموش کرده بودم چطور باید دستمال‌هایی که سمتم روانه میشود را با احترام رد کنم. در انگلیس هم که شما همراه من بودید و فکر میکنم انطور که من از بازوی شما آویزان بودم رابطه ما را کامل توضیح میداد. پیش خودم فکر کردم با توجه به کیک های خوش‌طعمی که از آن بانوی جوان در لباس آرغوانی‌اش گرفتم رد کردن دستمال ایشان درست نباشد حالا آن دستمال هر روز در جیب سمت چپ شلوارم با من به ماجراجویی‌های خبرنگارانه می‌اید. دستمال زیباییست به عنوان یک دختر هشت ساله گل‌ها را خیلی خوب روی پارچه دوخته است.

امیدوارم زیاده روی نکرده باشم نامه این بار خیلی حوصله سر بر بود پس من کمی شگفتی به ان اضافه کردم تا زندگی کسل کننده شما بدون پسرتان در آن اتاق بی روح دانشجویی چاشنی هیجان  بگیرد و میخواستم کمی هم جبران کنم. فقط خدا و البته لی تمین میدانند که من چقدر با خودم کلنجار رفتم که آنجا زیر باران انگلستان، وسط میدان مچ دست شما را که دور دسته‌ی چتر حلقه شده بگیرم؛ برای بوسیدنتان روی نوک پا بایستم و آن‌وقت شما در رمانتیک ترین حالت محکم کمر من را بگیرید ،به خودتان بچسبانید و بعد به تراژیک ترین روش ممکن فقط و فقط یک بوسه روی پیشانی به من هدیه دهید؟ آه بابای عزیز نمیدانید آن لحظه چقدر تمایل به ریختن خون شما داشتم به هر حال تا زمانی که خودم به طور فیزیکی انتقام بگیرم لطفا صحیح و سالم بمانید.

اراتمند شما، کیم جونگین

Deare Daddy long legsWhere stories live. Discover now