جونگکوک از وقتی بهیاد داشت، درون احساسات نهچندان سرکشش قوطی فلزی خالیای رو حس میکرد. قوطی خالیای که سروصداش خیلی بیشتر از چیزی بود که بتونه نادیدهاش بگیره. قوطیای که پسر درمونده رو مجبور میکرد دنبال چیزی برای پر کردنش بگرده و معمولا با هر چیزی پر نمیشد و وقتی کمی پر میشد فقط برای مدت کوتاهی ساکت میموند.
ساعتها بین مردم و بین چیزهای جدیدی که یاد میگرفت، دنبال روشی بود که بتونه صدای اون قوطی رو تا ابد با پرکردنش بسته نگهداره ولی اون خلا هیچجوره از بین نمیرفت. عمیق و عمیقتر میشد و جونگکوک رو بیشتر با پوچی خودش پر میکرد.
با مرگ برادرش اون حس پوچی تمامش رو در برگرفت ولی جونگکوک دیگه زمانی برای رسیدگی بهش نداشت. پس بهش اجازهی پیشروی داد و اون حس کم کم به تک تک سلولهای بدنش غالب شد و تقریبا با پسر بیدفاع یکی شد.
ولی جونگکوک بخاطر ظاهر سرسختش از نظر اطرافیانش قوی بهنظر میرسید، پس اونها فکر میکردن پسر آسیبدیده به هیچکس احتیاج نداره؛ درحالی که شونههاش بیشتر از هر کسی به یه پناهگاه برای تکیه کردن احتیاج داشت. درون پوچش هر لحظه برای پر شدن به هر چیزی که به دستش میرسید چنگ میزد ولی در نتیجه فقط تهیتر از قبل میشد ولی باز هم میگشت. به خودش درد رو هدیه میداد و سعی میکرد جای خالی درونش رو با خستگی پر کنه تا کمتر کمبود چیزی رو درونش حس کنه. ساعتها ماجراجویی در جنگل پهناور و نهچندان آروم کمی احساس مفید بودن بهش میداد ولی باز هم اون صدای اون قوطی خالی درونش قویتر از هر حسی بود.
کم کم داشت به صدای اون قوطی داخل ذهنش عادت میکرد تا روزی که جیمین رو برای اولین بار دید و جیغ و فریاد های پوچی درونش به یکباره خاموش شدن.
خودش کاملا متوجه بود که هر وقت اطراف جیمین پرسه میزنه، اون صداها کمرنگتر میشدن ولی کامل از بین نمیرفتن. سطل توخالی، از احساسات مختلف پر میشد و قلبش رو سرشار از حس خوب میکرد و جونگکوک میتونست با دید بهتری اطرافش رو نگاه کنه تا بتونه درک کنه چرا جیمین آخر شبها مدت زمان طولانیای به ماه خیره میشد. چرا وقتی برف و بارون میبارید، لبخند میزد و سرما رو به جون میخرید و ساعتها زیرشون قدم برمیداشت.
حسهایی که جیمین داشتن کم کم به جونگکوک هم منتقل میشدن و جونگکوک حتی متوجه این نمیشد که گاهی اوقات با لبخند کوچکی مدت طولانیای به جیمینی که از چیزهای کوچک هم لذت میبرد، خیره میشد.
کم کم خودش رو فراموش کرد و زندگیش تماما از لحظات با جیمین بودن پر شدن. قدمهاش با جیمین هماهنگ شدن؛ نگاهش دنبالهروی جیمین بود؛ خوشحال یا غمگین بودنش به جیمین بستگی داشت. با هویتی که پسر کوچکتر بهش داده بود زندگی میکرد و اینکه تا قبل خودش چی میخواست رو فراموش کرد؛ چون جیمین اون رو آلیفروس صدا میزد. چون حس میکرد برای اولین بار توی زندگیش، نقش مهمی توی ذهن کسی داره. کسی که اون رو به یاد داشت و آخر شبها براش نامه مینوشت. بهش لقب جدید میداد و ازش تشکر میکرد و ازش میخواست باز هم کنارش بمونه.
بدنش از حالت معلق دراومده بود و کاملا متعلق به جیمین شده بود. بند به بند وجودش اون رو صدا میزد و جونگکوک هم جلوش رو نمیگرفت.
همه چیز به همون منوال جلو میرفت تا اینکه یکروز، زیر آفتاب داغ و سوزان، جونگکوک بالاخره تصویر خودش رو درون شیشهی ماشین قدیمی و کاملا از بین رفته دید. بالهاش کاملا سوخته بودن و تیکههاییش مانند پلاستیک به بدنش چسبیده بودن و از اون بالهای ظریف و زیبا تنها قسمتهایی که سخت و تیز شده بودن، باقی مونده بود. اونجا بود که جونگکوک بالاخره فهمید که خودش رو کاملا گم کرده. متوجه شد که سالها به عنوان آلیفروس زندگی میکنه و هیچ جونگکوکی دیگه درونش وجود نداره. فهمیدن اون حقیقت و اون شخصیت دروغین باعث شد سطل توخالی دوباره درون ذهن جونگکوک شروع به سروصدا کنه.
اون فاجعهی بزرگ که به قیمت از دست دادن بالهاش تموم شده بود، بالاخره باعث شد جونگکوک بخواد بار دیگه دنبال خودش بگرده.
از جیمین فاصله گرفت و دیگه سراغ نامههاش نرفت. دیگه دنبالش نرفت و به چیزهایی که اون ازشون لذت میبرد، نگاه نکرد. کمی طول کشید ولی بالاخره تونست خودش رو پیدا کنه.
پیدا کنه اما با یه تفاوت بزرگ. نمیدونست تحت تاثیر اون شخصیت دروغین بود یا نه ولی جونگکوک حتی وقتی خودش رو پیدا کرده بود باز هم با چشمهاش جیمین رو میپرستید. شاید شدیدتر از سابق؟
و جونگکوک بالاخره اونجا بود. درحالی که تماما با احساساتش کنار اومده بود و اون سطل رو باهاشون پر کرده بود. درحالی که که قلبش دیگه به دور موندن از جیمین و تنهایی عاشقی کردن راضی نبود. بیشتر میخواست. میخواست به اون چشمها توی فاصلهی نزدیکتری خیره بشه تا بتونه برق درونشون رو به خوبی ارزیابی کنه.
STAI LEGGENDO
↬THE REAL YOU↫S2
Fanfiction『پایان یافته』 نوای مرگ رو نادیده بگیر، تنها به چشمهای من نگاه کن و خود واقعیت رو درونش پیدا کن. خود واقعیت رو بپذیر و تنها منِ دیوانه رو دوست داشته باش. سیاه و سفید در کنار هم زیباترینن. ○●○● 𝑵𝒂𝒎𝒆 : 𝑻𝒉𝒆 𝒓𝒆𝒂𝒍 𝒚𝒐𝒖 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒌𝒐�...