Part15: "Goodbye"

132 25 4
                                    


"بهش حمله کن دورگه و تا وقتی قلبش رو توی دستت نگرفتی، متوقف نشو."

جیمین با مکث کوتاهی سرش رو بلند کرد و به جونگکوک نگاه کرد. پسر بزرگ‌تر با ریز کردن چشم‌هاش با دقت توی نور کم اتاق به چشم‌هاش خیره شد. اغراق نبود اگه می‌گفت توی چشم‌هاش هیچ حسی دیده نمی‌شد. انگار که به یک‌باره روحش بیرون کشیده شده بود و به‌جای جیمین چند ثانیه قبل توی آغوشش، رباتی گذاشته بودن.
چه اتفاقی افتاده بود؟ هیچ ایده‌ای نداشت؛ فقط می‌دونست انرژی جیمین تغییر کرده بود و هاله‌ی تهدید آمیزی از سمتش حس می‌کرد. بی‌اراده قدمی به سمت عقب برداشت، از جیمین جدا شد و تونست ناخن‌های تیز شده‌ش رو ببینه.
مردمک چشم‌های جیمین قرمزرنگ شد و بلافاصله بال‌های سفیدرنگش با صدای دلخراش شکافتن گوشت و استخوان کتفش، بیرون اومدن. دندون‌های نیشش ناگهانی بیرون اومدن، لبش رو خراشیدن و باعث شدن با خونی که از گوشه‌ی لبش پایین می‌اومد، قدمی به سمت جونگکوک برداره.
قدمی که تعلل درونش به راحتی قابل دیدن بود، جوری که انگار وزنه‌ی سنگینی دور پاهاش بسته شده بود و بالاخره باعث شد جونگکوک بتونه موقعیت رو ارزیابی کنه.
قدرت پدرش، دستور دادن بود. اون مرد به‌راحتی می‌تونست با کلماتی که از بین لب‌هاش بیرون می‌اومدن، اطرافیانش رو کنترل کنه. اما اون‌بار فرق داشت. توی تموم موقعیت‌هایی که تاثیر قدرت پدرش رو دیده بود، فرد متوجه کاری که می‌کرد، می‌شد ولی نمی‌تونست برخلاف چیزی که پدرش گفته بود کاری کنه.
اما اون‌بار انگار کنترل کامل ذهن جیمین در دست پدرش بود و جونگکوک متوجه شد که از قدرت دورگه‌ی دیگه‌ای که احضار شده بود، استفاده کرده و این به این معنی بود که راه سختی در برابر جونگکوک بود.
ولی اون موقعیت، فرصت خوبی هم بود. بالاخره می‌تونست توی یه وضعیت جدی توانایی و قدرت جیمین رو به چالش بکشه و همین موضوع باعث شد لبخند کوچکی گوشه‌ی لبش جا بگیره.
بی‌توجه به رافائلی که نامحسوس سعی در باز کردن زنجیرهای دورش داشت.
بالاخره جیمین با برداشتن قدم‌های بلندی به سمتش حمله‌ور شد و توی حرکت اول ناخن‌های تیزش رو به سمت شکم جونگکوک گرفت و این جونگکوک بود که با گرفتن مچ دستش، مسیرش رو منحرف کرد.
"گارد صورتت جیمین، گارد صورتت. هیچ‌وقت درست انجامش ندادی."

جیمین ساکت نایستاد و به سرعت با دست دیگه‌ش به سمت پهلوی جونگکوک حمله کرد و پسر بزرگ‌تر مجبور شد مچ دستش رو رها کنه و قدمی به سمت عقب برداره. لبخندش بزرگ‌تر شد. جیمین راجب اون مبارزه زیادی جدی نبود؟ پس جونگکوک هم باید تموم خودش رو وسط می‌ذاشت تا نسبت به تلاش پسر کوچکش بی‌احترامی‌ای نکرده باشه.
با تموم سرعتش به سمت جیمین رفت و با بالا بردن پاش، صورت جیمین رو هدف گرفت ولی ضربه‌ش با بال جیمین که کنار صورتش قرار گرفت، دفع شد.
"خوشم اومد. دوباره ضربه‌م رو تکرار می‌کنم. حواست باشه جیمین."

↬THE REAL YOU↫S2Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora