دقیق حساب کنیم ۶۶۶ هزار سال گذشته بود از زمانی که جونگکوک هرروز پشت دروازه ها مینشست
هرچند که خدایش جواب یکسانی میداد
اما با شنیدن همان نوا آرامش گرفته به پیش ملائک برمیگشت
از نو کتاب خلقت را میخواند و میخواند
از روزی که خدا گفته بود ۴۰روز آیمنها و زمین و مخلوق جدیدش را خلق میکند ۲۵روز گذشته بود
جونگکوک از ملائکه پایین رتبه شنیده بود که خدایش آنهارا به زمین یک سیاره تازه آفریده شده فرستاده تا یک نوع گل بیاوردند
جونگکوک سر در نمیاورد نمیخواست هم که دخالتی کند اگر لازم میشد خاقش دستورش را میداد
پشت دروازه ها که نشسته بود خودش را در آب رود دید
چرا این چشمه اورا شبیه به فرشتگان نشان نمیداد
دوباره همان صدای قدم هایی که در این ۶۶۶هزار سال آرامش را از روحش گرفته بود
سجده کردتهیونگ_ خودت خسته نشدی آنقدر که اینجا آمدی عزیز کرده
جونگکوک_میگویی چه کنم دلدار من پشت این دروازه ها چهره پنهان میکنه بعد من بیرون آن دروازه ها برای خود بچرخم و کتاب بخوانم؟ پروردگار من ستایش از آن توست و من ایستاده ره گذری کنم؟
تهیونگ آهی کشید
تهیونگ_همه را در پشت دروازه جمع کن عزیز کرده روز موعود نزدیک تر از آنچه که هست بر من نزدیک است
جونگکوک_یعنی سر از زانوانت(زانو هایت) بردارم؟بگذار به عمر همینگونه کمر خم بمانم
تهیونگ_ بمان روز ۳۹هم برو تمام ملائک بهشت من را جمع کن همه را گرد هم بیاور فرشته ی من همه را به پشت هم دایره وار اجتماعی بساز مخلوق من آماده رونمایی است
جونگکوک_بگذار تا ۳۹هم سر من بر سجده به تو بماند
جوابی نشنید پروردگارش بازهم رفته بود؟پشت دروازه ها تا کجا بود که او انقدر سریع محو میشد ؟
یکتای او چگونه با قلبش اینچنین بازی میکرد
رو ۳۹هم بهشت هفت طبقه از آسمان*
زمزمه ها شدت گرفته بود ساعت نزدیک به ۱۲ بود
همین که ساعت گذر میکرد و وارد روز ۴۰ میشد
پروردگار آسمان ها و زمین از مخلوقش رونما میکرد
ملائک برتر به جلو ایستاده و بقیه ملائک بر اساس رتبه به پشت آنها
ساعت گذر کرد
۱۱:۵۶
ساعت رسمی بهشت اعلام کردجین یکی از ملائک برتر رو به جونگکوک کرد
YOU ARE READING
Prostrated
Fantasyاین یه داستان کهنه از خدا و جن برگزیده برای عبادت خلاصه : من همون جنی هستم که برای خدایم عبادت کردم انقدر اورا پرستش کردم که مرا جزوی از بالاترین ملائکه خود قرار داد اما خدایم را ندیدم من معشوق خود را ندیدم ......همه چی در دوری دیدارش میگذشت تا فر...