~taehyung
یک هفته از زمانی که جونگکوک رو دیدم میگذره و خبری ازش نیس پس تصمیم گرفتم خودم برم پیشش.
ساعت دو بعدازظهر بود این یعنی جونگکوک تا ی ساعت دیگه تعطیل میشه. پس زنگ زدم به سئوجون و آدرس مدرسه برادرش که همکلاسی جونگکوک بود رو پرسیدم.
حاضر شدم و رفتم بیرون تا سوار ماشینم بشم.اول رفتم براش یک دسته گل گرفتم و بعد رفتم سمت مدرسهاش.
رسیدم و ماشینو جلوی در مدرسه پارک کردم و آمدم بیرون که هم منتظرش بمونم هم یک هوایی بخورم.
~jungkook
معلم داشت درس میداد و من مثل همیشه بی حواس به اطرافم نگاه میکردم، به بیرون نگاه کردم که تهیونگ رو جلوی در مدرسه دیدم.
اولش تعجب کردم ولی بعد افکار شیطانی به ذهنم رسید.گوشیمو برداشتم و به هوپی هیونگ گفتم که بیاد دنبالم و بعدش قضیه رو براش توضیح دادم و اون قبول کرد تا باهم تهیونگو حرصی کنیم.
البته اینکه به هیچکس نگیم جفتیم برای هوپی هیونگ و جیمین صدق نمیگنه پس از قضیه جفت بودنم با تهیونگ خبر داشتن و باهام همکاری میکردن.
تو فکر بودم که زنگ خورد رفتم بیرون مدرسه که هوپی هیونگ اومد طرفم.
~taehyung
زنگ مدرسشون خورد و جونگکوک اومد بیرون تا خواستم برم طرفش که بازم همون پسره رفت پیشش و گونشو بوسید و بغلش کرد بعد از اون نمیدونم چی تو گوشش گفت که جونگکوک با صدای بلند قهقهه زد.
خیلی جلوی خودمو گرفتم تا نرم طرفش و فکشو نیارم پایین ولی با کارایی که میکرد صبرم تموم شد.
________________
های گایز💜
لطفا حمایت کنید🙂
ووت یادتون نره!words260
YOU ARE READING
𝐌𝐘 𝐨𝐦𝐞𝐠𝐚 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤
Fanfictionنام فیک: امگای من جئون جونگوک پسر ۱۷ ساله ای که در یک مدرسه نسبتا خوب درس میخونه و زندگی آنچنانیای نداره . چی میشه اگه بفهمه جفتش یک آلفای خونه خالصه که از قضا بشدت دختر بازه ژانر: امگاورس،امپرگ،اسمات،مدرسهای کاپل:Vkook