~jungkook
بعد از اینکه اون صحنه رو دیدم گریه کنان به سمت خونه رفتم و یجورایی میشه گفت از دیروز تا همین الان داشتم گریه میکردم
همینطور که روی تخت نشسته بودم نگاهم به دیوار رو به روم بود و با خودم فکر میکرم که چه آدم بیشعوریم، سریع به یک ادم عوضی دلبستم. اون حتی بهم پیامم نداده برای عذرخواهی.
تو همین فکر بودم که در اتاقم رو زدن
_بیا تو
توفکر این بودم که کیه؟چرا صحبت نمیکنه سرم رو آوردم بالا با چهره ای که دیدم خشکم زد.
تهیونگ بود.
سریع از شک بیرون امدم و از روی تخت بلند شدم رفتم سمتش و با عصبانیت بهش توپیدم
_تو اینجا چه غلطی میکنی؟
صورتش از آرامش پر شده بود و همین بیشتر حرصم میداد
_اومدم جفتمو ببینم
_جفت؟من اینجا جفتی نمیبینم
_اتفاقا من میبینم همینجا جلومه
_چقدر تو پرویی تهیونگ با چه رویی با اون گندی که زدی آمدی اینجا؟
~taehyung
وقتی سرشو آورد بالا و چشمای قرمزش که لایه ای از اشک روشون بود رو دیدم قلبم مچاله شد.
پسرم معلوم نیست چه فکری درموردم کرده.
_اونطور که فکر میکنی نیست...بزار برات توضیح بدم
_اوکی...توضیح بده
اولش جا خوردم که قبول کرد بهش توضیح بدم ولی بعدش تمام حرفامو زدم
_ببین دیروز دقیقا همون ساعتی که قرار گذاشتیم رفتم به رستوران بعد از چند دقیقه که منتظرت موندم اکسم اومد سر میز و میگفت که دوباره برگردیم پیش هم ولی بعد از اینکه حسابی باهم بحث کردم من بلند شدم که بهت زنگ بزنم ببینم کجایی تا بیام دنبالت باهم بریم ی جای دیگه ولی اون از فرصت استفاده کرد و منو بوسید من تو شک بودم به جون خودت که برام از همه عزیز تری هیچ تمایلی به اون بوسه نداشتم و بعد از اینکه آسمون شب بارونیت رو دیدم از شک دراومدم و هولش دادم تا اومد که بیام پیشت تو رفته بودی
~jungkook
وقتی برام توضیح میداد کامل صداقت توی چشماشو میدیدم و فهمیدم زود قضاوت کردم پس چهره مظلومی به خودم گرفتم و آروم گفتم
_ببخشید...زود قضاوتت کردم
_اشکالی نداره نفسم هرکی جای تو میبود اینطوری فکر میکرد
بعد از اینکه حرفش تمام شد منو آروم بغل کرد. الان که با خودم فکر میکنم میبینم که چطور به جفت مهربونم سخت گرفتم،گریم میگیره.
~taehyung
همینطور که تو بغلم بود صدای هق هق هاشو شنیدم. الهی ماه جفت کیوتم بخاطر اینکه یذره ناراحتم کرده گریه میکنه
_گریه نکن خوشگلم...آسمون چشمات رو بارونی نکن.
های گایز❤
چطورین؟
ببخشید یذره دیر شد امتحانای مستمر نوبت دوم شروع شده بخاطر همین نتونستم آپ کنم🌸🙂
امیدوارم خوشتون بیاد💓
ووت یادتون نره!words435
YOU ARE READING
𝐌𝐘 𝐨𝐦𝐞𝐠𝐚 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤
Fanfictionنام فیک: امگای من جئون جونگوک پسر ۱۷ ساله ای که در یک مدرسه نسبتا خوب درس میخونه و زندگی آنچنانیای نداره . چی میشه اگه بفهمه جفتش یک آلفای خونه خالصه که از قضا بشدت دختر بازه ژانر: امگاورس،امپرگ،اسمات،مدرسهای کاپل:Vkook