~jungkook
همینطور داشتیم با هوپی هیونگ حرف میزدیم که یهویی تهیونگ اومد جلو مشتش رو تو صورت هوپی هیونگ خوابوند و منو کشید پشتش.
_به چه حقی به امگای من دست میزنییی؟
_به تو هیچ ربطی نداره.
_اگه به آلفاش ربطی نداره پس به توعه خر داره.
داشتن همینطور داد و بیداد میکردن و اوضاع بدتر میشد که رفتم جلو.
_بسه دیگه مگه بچهاین که اینطوری افتادین به جون هم.
_به چه دلیل با اینکه میدونی آلفا داری میری دور و بر بقیه میچرخی؟ها؟
با دادش تو جام پریدم تقریبا همه داشتن به ما نگاه میکردن سعی کردم تمرکز کنم و جوابشو بدم.
_به همون دلیلی که تو ی عالمه هرزه داری.
_اینا همه قبل از تو بود ، بعد از توعه لعنتی که همهٔ اخلاقای بدمو گذاشتم کنار.
_خب دیگه حالا این یکبار من رو اون هزار بار تو.
با عصبانیت دستشو داخل موهاش کشید بعد از چند ثانیه دست منو گرفت و برد سمت ماشین در سمت شاگرد رو برام باز کرد تا خواستم بشینم دسته گلی رو روی صندلی دیدم ولی چون حواسم پرت بود فقط برداشتمش و سوار شدم.
تهیونگ هم سوار شدو راه افتادیم سکوت کل ماشین رو گرفته بود فکر که میکردم میدیدم یذره زیاده روی کردم و حق با تهیونگه چون اخلاق بدش مال قبل از این بوده که بفهمه من جفتشم پس سعی نکردم خودم بیگناه جلوه بدم.
~taehyung
سکوت داخل ماشین خیلی رو اعصابم بود پس شروع کردم به صحبت کردن.
_تو مگه جفت من نیستی؟ چرا همچین کارایی میکنی هاااااا؟
_تهیونگ داد نزن، الان این بحث بی فایدهس پس ولش کن وقتی آروم تر بودیم باهم صحبت میکنیم
_باشه
ی نگاهی بهش انداختم دیدم داره با گل روی پاهاش بازی نمیکنه با دیدن اون صحنه ی لبخند محو روی لبام نشست پس بهش گفتم
_گل روی پاهات رو برای خودت خریدم
دیدم یهویی سرش برگشت سمت من بعدم سریع لپاش سرخ شد که نگاهشو دزدید
خدایا دلم میخوام بگیرم بغلم بچلونمش.____________________
های گایز💜
اگر خوشتون اومد ووت یادتون نره!
YOU ARE READING
𝐌𝐘 𝐨𝐦𝐞𝐠𝐚 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤
Fanfictionنام فیک: امگای من جئون جونگوک پسر ۱۷ ساله ای که در یک مدرسه نسبتا خوب درس میخونه و زندگی آنچنانیای نداره . چی میشه اگه بفهمه جفتش یک آلفای خونه خالصه که از قضا بشدت دختر بازه ژانر: امگاورس،امپرگ،اسمات،مدرسهای کاپل:Vkook