"معلوم هست دارید چیکار میکنید؟!"
صدای اون پزشک واقعا رو مخش بود...یجوری داشتن برخورد میکردن انگار کار غیرقانونی رو لویی انجام داده بود!
"جواب منو بدید اقا"
چشماش رو تو کاسه چرخوند...
"جناب من هیچ کار غیرقانونیای انجام ندادم،بعنوان وکیل بیمار من اجازه دارم بدون هیچ پوششی با موکلم ارتباط داشته باشم!"
دستهاش رو تو جیب شلوارش برد و ژست با اعتماد به نفسش رو دوباره برگردوند...
"در واقع،کار غیرقانونی از طرف شما صورت گرفته،اصلا، بازرس میلر از این کاراتون خبر دارن؟ بهرحال مسئول پرونده باید از تکتک فعالیتهای حین پرونده با خبر باشه،درست نمیگم؟!"
همونطور که فاصلهشو با دکتر کمتر میکرد و مستقیما توی چشماش خیره شد،گفت...
"هیچوقت،تاکید میکنم،هیچوقت یه وکیل رو محکوم به چیزی نکیند،اون خیلی بهتر از شما با تمام قوانین اشناعه و دیدش نسبت به همه چیز، خیلی دقیقتر از دید شماست،متوجهید چی میگم،دکتر والتر؟"
نمیخواست نژادپرست باشه،اما اون دکتر،یه آمریکایی منفعت طلبه!...
همونطور که از دکتر فاصله میگرفت و از پذیرش دور میشد با صدای رسایی گفت...
"ایندفعه نشد،اما دفعه بعد با اجازهی شخص خود بازرس میلر میام،و نمیخوام هیچ مانعی باعث شه موکلمو ملاقات نکنم،مفهومه؟"
نایل با نیشخند به دکتر خیره شد،اوه،البته که وقتی اسم بازرس میلر میاد هیچکس نمیتونه حرفی بزنه!
"نایل؟"
لویی همونطور که به خانم جونز اشاره میکرد نایل رو هم صدا زد...
"عاو،این کارت ماست،به محض اینکه دیدین اتفاق بدی افتاده یا بیمار تو خطره لطفا با ما تماس بگیرین!"
همونطور که کارت لویی رو به سمت پرستار گرفته بود گفت...پرستار با تردید کارت رو گرفت و تو جیب یونیفرم کرم رنگش گذاشت...
"تا بعد،خدانگهدار دکتر!"
و بعد،اون دو تا مرد از سالن خارج شدن...
"بخیر گذشت،اگه گیر میفتادیم چی؟"
نایل همونطور که به سمت لویی میدوید گفت...
"ما هیچوقت گیر نمیافتادیم نایل،اونا خودشون دارن کار غیرقانونی میکنن وقتی پاشون گیره نمیتونن مارم محکوم کنن!"
نایل در سکوت سری تکون داد و دوشادوش لویی به سمت ماشینش رفتن...
-----------------------------------------
سر و صدا و هیاهوی بیرون دفترش بالاخره خاموش شده بود و انگار اون آسایشگاه به یه آرامش نسبیای رسیده بود...
YOU ARE READING
𝑺𝒄𝒉𝒊𝒛𝒐𝒑𝒉𝒓𝒆𝒏𝒊𝒂(𝑳.𝒔/𝒁.𝒎)
Fanfiction-تُو منو نجات دادی... درست مثل شخصیتهایی که من بوجودشون میارم! 𝑳.𝒔/𝒁.𝒎