course you demon "part two"

82 19 15
                                    


🌞انسان کوچولوی محربون🌻
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼


اگه شیطان باشی، همیشه بزرگترین دشمن و بهترین دوستت، یک موجود،
یک فرشته!!
و البته برعکس!!
درسته خودشون با هم دوستای خوبی هستن، مثلا چانیول، دوستای شیطان زیادی داشت اما با خیلی از فرشته ها هن دوست بود، مثلا اون دختر مو صورتی قصه ما!!
اما توی گمراه کردن و به راه راست هدایت کردن بینشون همیشه دعوا..
درسته، چانیول این یک غلم رو به انسان کوچولوش نگفت یعنی میشه گفت دروغ گفت!!
اونا خودشون هم آدمارو تست میکنن و فقط شیطان های بد نیستن که به انسان ها راهنمایی غلط میدن،تنها فرقشون اینه اونا وظیفشون تا آدمارو امتحان کنن، در مسائل کوچیک اما شیطان های بد با این کارشون ویرانی به بار میارن.
چانیول فقط برای چند دقیقه تنهاش گذاشته بود اما اون یکهو با رفتنش احساس کرد معذب، البته همه باهاش خوب بودن اما اون خجالت میکشید.

:خب، پیشی گفت تو نقاشی میکشی درسته؟

دخترکی با موهای صورتی و نازی و البته لبخندی روی صورتش ازش این سوالو پرسید.
بکهیون کمی با خودش فکر کرد که منظورش از پیشی کیه، و وقتی متوجه شد به شدت خندش گرفت..

بکهیون:اه..پیشی منظورتون.. چانیول بود..

:اره دیگه، ما بعضی وقتا اینطوری همو صدا میکنیم..

بکهیون:همتون مثل اون این قابلیت رو دارین؟

:البته، بعضیامون میتونن به کبوتر تبدیل شن، بعضیا به کلاغ، بعضیا به سگ و بعضیا به گربه، حتی بعضیا میتونن به گرگ تبدیل شن و بعضیا به گوسفند!!

بکهیون:یعنی...همیشه مخالف همین؟

اینجا بود که شخص جدیدی وارد بحث شد و گفت:طبیعت اصلی ما هم همین، یک فرشته و یک شیطان همیشه مخالف همن اما میتونن دوستای خوبی هم باشن!!

یک پسر با موهای بلوند و چشمانی به ابی اسمون بهشون نزدیک شد:حالا تو خودت از کدوم خوشت میاد؟

بکهیون متعجب چند بار پلک زد و یکهو از استرس زیاد نسبت به این سوال خندید:خب چیزه من..اصلا به این چیزا اهمیت نمیدم واقعا!!

:امکان نداره همه انسان ها تقريبا نودو نه درصد اونا، از شیاطینن خوششون نمیاد!!

بکهیون یکم داشت اعصابش خورد میشد، درسته اونم قبلا از شیطان ها خوششون نمیاد اومد اما، از نظرش به عنوان فرشته ایی که دوست شیاطین به حساب میاد و اونارو میشناسه این حرفا به یک انسان که داره نسبت بهشون گرم تر میشه درست نیست.

بکهیون:خب شاید چون هیچکدوم با یک شیطان خوب مواجه نشدیم نه؟

اینجا بود که چانیول اومد سمتش، خیلی یکهویی بازو هاشو گرفت و با لبخند گفت:بیا دیگه بریم کلی چیز مونده که نشونت بدم!!

course you demon 😈 Where stories live. Discover now