"سونگهون؟"
"تهیونگ؟"
هر دو پسر، وقتی که چشم تو چشم شدن، همدیگه رو صدا زدن.
تهیونگ بی توجه به آداب معاشرت، قبل از اینکه پسر دیگه بتونه چیزی بگه، به چشم های تیره اش خیره شد و لب زد" تو اینجا چیکار میکنی؟"
سونگهون، ابرویی بالا انداخت و متقابلا گفت" تو اینجا چیکار میکنی، کیم؟"
'کیم' دوباره و دوباره، با اون لقب نامحبوبش صدا زده شده بود. دندون قروچه ای کرد و جواب داد" اول من پرسیدم."
"خیلی خب!" پسر قد بلند تر گفت و ادامه داد" من اینجا کار می کنم، به عنوان مدل. تو چی؟"
مدل؟
پس اون پسر به آرزوش رسیده بود. درست مثل خودش...
نمیتونست انکار کنه که از شنیدن این خبر خوشحال شد. این شغل رویایی سونگهون بود و میتونست برای پسر ابراز خوشحالی کنه اگر گذشته تلخی میون اون ها وجود نداشت.با جدیت جواب داد" کار آموزم."
با همین جواب تک کلمه ای، حالا به علاوه ابرو های بالا رفته پسر، چشم هاش نزدیک بود از حدقه در بیان"چی؟ تو کارآموزی؟"
"آره" تهیونگ به سادگی جواب داد.
سونگهون انگشت اسارشو به طرف پسر کوچیکتر گرفت و لب زد" واو...پسر، باورم نمیشه. پس بالاخره تونستی انجامش بدی!"
تهیونگ با افتخار چشمکی زد و گفت" البته که انجامش دادم، من کیم تهیونگم!"
سونگهون شیطنت آمیز خندید و لب زد" حاضر جواب شدی کیم... و همچنین جذاب تر!"
سر کوچیکتر چشماشو توی حدقه چرخوند و "خفه شو"ی نثارش کرد.
اون ها هنوز پشت در اتاق جونگکوک بودن و هیچکدوم خبر نداشتن که پسر بعد از شنیدن سر و صدا خودش رو به در اتاقش رسونده و فالگوش ایستاده.
تهیونگ نگاهی به وضعیتشون انداخت و لب زد" خب..حالا جلوی اتاق آقای جئون چیکار میکنی؟"
"تو خودت چیکار میکنی؟" سونگهون با پررویی متقابلا گفت.
تهیونگ با حرص لب زد" این بازی کثیف رو تموم کن و دست از تکرار کردن حرفای من بردار!"
"باشه باشه، تسلیم. خب راستش من شخصا کاری با آقای جئون ندارم. سر منیجرپارک شلوغ بود و ازم خواست که چند تا اسناد رو ازشون بگیرم."
"که اینطور، چرا نمیری داخل؟ من میرم و بعدا میام" تهیونگ که دیگه بیشتر از این نمیتونست حضور رو مخ پسر رو تحمل کنه، گفت. اما با جواب پسر باعث شد هوفی بکشه و به دنبالش دستگیره در رو باز کنه تا بره داخل.
"چرا با هم نریم؟ من کارم زود تموم میشه."
جونگکوک که از یه جایی به بعد عذاب وجدانش باعث شده بود که دست از فالگوش ایستادن برداره پست میزش نشسته بود. با تصور اینکه کسی که داخل اومده، تهیونگه بدون اینکه نگاهشو از صفحه لبتاپ حرکت بده لب زد" اوه تهیونگی، دلم برات تنگ شده بود!"
YOU ARE READING
•𝙈𝙞𝙧𝙖𝙘𝙡𝙚•
PoetryMiracle🏷| Kookv [completed✔️] '' جونگکوک، آهنگساز معروف توی صنعت موسیقی، وقتی که صدای خوندن اون گارسون جوان رو میشنوه، نمیتونه جلوی خودش رو برای پیشنهاد خوانندگی بگیره... و این شروعی میشه برای شروع رابطه پسرک گارسون و آهنگساز داستان ما؛ Couple:Kook...