PART 14

265 32 0
                                    

با حس گرمای بیش از حد چشماشو باز کرد و اولین صحنه ای که دید، کپه موی قهوه ای رنگی بود که روی سینه لختش پخش شده بود و پتویی که محکم دور هردوشون کشیده شده بود.

لبخندی از سرمایی بودن مردش زد و دستی به موهای نرمش کشید. اون مرد با وجود اینکه همیشه محکم، و پناهگاهی امن به نظر می رسید،  مثل بچه ای بود که باید بهش توجه می شد.

هرچند این توجه رو تهیونگ هیچ وقت ازش دریغ نمی کرد و اون مرد گنده رو تا جایی که میتونست لوسش می کرد.

و جونگکوک؟ اون کسی بود که مثل کوه همیشه پشتش بود و تبدیل به مکان امنی شده بود که‌پسر در طول زندگیش می خواست.

اون پدر و مادر نداشت چون اونارو توی سن کمی از دست داده بود ولی به لطف آدمایی که اطرافش بودن تقریبا هیچ وقت کمبودشون رو حس نمی‌کرد.

و مهم ترینشون، مردی بود که به تازگی ملاقات کرده بود و به بخش بزرگی از زندگیش تبدیل شده بود.

تبدیل به پدری شد که سخاوتمندانه آینده زیبایی رو تقدیمش کرد و تبدیل به مادری شد که ازش مثل الماس مراقبت می کرد.

پس تهیونگ کی بود که بخواد مردش رو مثل تندیس نپرسته؟ اون همیشه تلاش می کرد تا حسی که مرد بهش میداد رو متقابلا بهش برگردونه.
حس خانواده بودن رو بهش برگردونه؛

***

" آماده؟ یک، دو و سه! حرکت کن تهیونگ!" منیجر پارک با صدای بلندی اعلام کرد و به تهیونگ اشاره کرد که از خیابون رد بشه.

پسر جوانِ جلوی دوربین های فیلم برداری، سری تکون داد و با قدم هایی که پاهای بلندش رو توی اون شلوار مشکی رنگ تنگ، به رخ می کشید شروع به حرکت کرد.

"آره، عالیه! حالا یکم عشوه بیا."

اگه تهیونگ دو ماه پیش بود، با شنیدن این جمله پنیک می کرد ولی تهیونگی که الان جلوی دوربین ها به طرز جذابی دست هاش رو روی بدنش می کشید و بدنش رو پیچ و تاب میداد، تهیونگی بود که برای این موقعیت کلی تمرین کرده بود.

برای اینکه جذابیت بیشتری به حرکاتش اضافه کنه، چشمکی به مرد فیلم بردار زد که درست پشت دوربین بود، انگار که داشت به دوربین چشمک می زد.

بعد از این که مطمئن شد به خوبی با دوربین لاس زده، به سمت ماشین فراری قرمز رنگ حرکت کرد و سوارش شد.

این در واقع جزء برنامه نبود. اون سوار ماشین مدیر عامل کانگ شده بود که به طور خیلی اتفاقی و از روی شانس خوبش قفل نبود. نگاهش رو بین کارکنان از منیجر پارک- که یه سکته ناقص زده بود- گذروند و چشمش خورد به سونگهونی که دست به سینه بهش خیره شده بود.

اون این نگاه رو میشناخت. ولی وقت کافی نداشت که بخواد منظور پشت اون نگاه رو تحلیل کنه. وقتی که دید فیلم بردار بهش نزدیک میشه، به دوربین خیره شد و با خوندن‌ متنی از آهنگش، فیلم برداری رو به پایان رسوند.

با خستگی از ماشین پیاده شد و تونست صدای تشویق کارکنان رو بشنوه. استف ها سریع به سمتش حرکت کردن و کمکش کردن کت سنگینش رو در بیاره.

وقتی که به سمت اتاق تعویض لباس رفت، تونست یونگهون رو ببینه. در واقع انتظارش رو داشت. اون پسر کسی نبود که بخواد عوض بشه. گفتن مشکلی که توی زندگیش داشت اشتباه محض بود و نمی‌دونست چرا الان داره متوجه اشتباهش میشه.

شاید بخاطر این بود که اون نیشخند گوشه لبش زیادی براش آشنا بود.

"تحسین برانگیزی کیم!"
"آه خفه شو" تهیونگ با بی حوصلگی جواب داد و گره کرواتشو باز کرد. سونگهون قدمی نزدیک تر شد و در همین حین لب زد" حالا می فهمم که چه جواهری رو از دست دادم. درواقع، اون منو به کس دیگه ای ترجیح داد."

تهیونگ خودشو ازش دور کرد و در جوابش گفت" باورم نمیشه که دوباره این موضوع رو پیش میکشی‌!‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌اون یه سوتفاهم بود و تو هنوزم باور داری که من بهت خیانت ‌کردم؟"

"من چیزی که دیدم رو میگم" سونگهون با لجبازی جواب داد.

" اون پسر عوضی من رو به زور بوسید و تو به جای اینکه از من حمایت کنی حرفاش رو باور کردی!"تهیونگ با فریاد ادامه داد"دیگه نزدیک من نیا سونگهون. نمیخوام باهات هم ‌کلام بشم."

و اتاق تعویض لباس رو مقابل تیله های عصبی سونگهون ترک کرد" که اینطور؟"

***

" فوری! دبیوی خواننده سولو، کیم تهیونگ. با آهنگ love song. این آهنگ طی بیست و چهار ساعت به ده میلیون استریم رسید و ترند یک توییتر قرار گرفت."

"وای جونگکوک! باورم نمیشه. من تونستم، ما تونستیم!" با خوشحالی خودشو توی بغل جونگکوک پرت کرد و تونست دستای مرد رو دور کمرش حس کنه.

" آره عزیزم، من بهت افتخار میکنم"

تهیونگ خودشو از بغل جونگکوک بیرون کشید و گفت" باید اینو جشن بگیریم. بیا بچه ها رو دعوت کنیم. جیمین، یونجون و بومگی-"

حرفش با رنگ زدن ناگهانی تلفنش قطع شد. نگاهی به تلفنش انداخت و متوجه شد که شماره ناشناسه.
تماس رو جواب داد و تونست صدای آشنای سونگهون بشنوه" تهیونگ، من توی اتاق مدیریت مالی ام. در قفل شده و من کسی رو جز تو ندارم که بیاد کمکم کنه. منیجر پارک هم جواب تماس هام رو نمیده"

تهیونگ سریعا بلند شد و مقابل نگاه شوکه جونگکوک اتاق رو ترک کرد" باشه سونگهون، الان میام بازش میکنم" و تماس رو بدون معطلی قطع کرد و هیچ وقت به ذهنش نرسید که بپرسه شماره اش رو از کجا گیر آورده.

***

وقتی که به اتاق مدیریت رسید، دستگیره در رو کشید و در کمال تعجب باز شد. با حیرت اولین قدم رو داخل اتاق گذاشت ولی در همون لحظه صورتش توسط دست های سونگهون اسیر شد و پشت بندش تونست بوسه های محکم پسر رو روی لب هاش احساس کنه.

تنها چیزی که در اون لحظه احساس نیکرد شوک و عصبانیت بود پس طی حرکتی زانوش رو بالا برد و محکم به لای پای پسر زد.

سونگهون که انتظارش رو نداست، با درد خم شد و فحشی به تهیونگ داد.

تهیونگ با نفرت بهش خیره شد و سیلی محکمی نثار گونه چپش کرد" عوضی!"

ولی نمی‌دونست که اون پسر نقشه های بدتری داره...

•𝙈𝙞𝙧𝙖𝙘𝙡𝙚•Where stories live. Discover now