✍︎...امگای من❤︎
خب من شیائوژانم یک امگای دلشکسته که نه تونست به آرزو هاش برسه نه محبتی از خانوادش ببینه هر روزم شنیدن بد و بیراه و تحقیر های دیگران و کتک از پدرم و نفرینش بود مادرمم تماشاگر نه جلوشو میگرفت نه می اومد حالمو بعد اون همه کتک بپرسه نمی اومد نمی گفت پسرم خوبی زنده ای مرده ای حسرت موند تو دلم که بتونم استعداد هامو رو کنم و بدون ترس و استرس زندگی کنم اینکه پشت آواز خوندنم حمایت گرم خانوادم رو داشته باشم و حس کنم اما هیچ چیز اونطور که میخوای پیش نمیره منم مثله خیلی ها از آیندم خبری ندارم نمی دونم تا چه زمانی زندم پایان زندگیم خوشه یا دردناک از هیچ چیز آگاه نیستم اما با وجود تمام سختی ها هنوز نفس میکشم...
|2022/1/15|h12ظهر
تو دلم آهی کشیدم بلند شدم بدون اطلاع دادن به مادرم سواستفاده از اینکه پدرم نیست سریع شلوار جین و بلوز مشکیم رو پوشیدم و موهای لخت مشکیمو شونه زدم عطر گرم با بوی گل رز رو با چند فیس به تنم پاشیدم یک گردنبند زنجیری نقره ای به گردنم انداختم و رفتم جلوی آینه لوازم آرایشیم رو در آوردم با کرم پودر رنگ پوستم زیر چشم چپم و زیر لب سمته که کبود بودش زدم وقتی دیدم
کمی بهتر شدش با پودر فیکس بی رنگ ماندگاری کرم پودر رو بالا بردم با سایه چشم صورتی کمرنگ گوشه چشمم زدم و با یک رژ صورتی کمرنگی به لبم زدم با اتمام کارم گوشیم و شارژر و پاوربانک و سوییچم رو برداشتم تو کیف کمریم گذاشتم یک پافر سفید بدون آستین که تا کمرم بود تنم کردم و کیف کمریم رو به تنم انداختم کتونی سفید و جورابمو برداشتم یواش یواش سمته در رفتم بعد بستن در سریع شروع کردم به پوشیدن جوراب و کفشم بعد زدن سوییچ سوار ماشینم شدم و راه افتادم
امروز تو یک سالنی قرار بود مسابقه آواز خوانی یا همون خوانندگی برگزار بشه خیلی دلم میخواد شرکت کنم اما میدونم اگه تو مسابقه آواز خوانی شرکت کنم برام دردسر میشه برای همین بجاش ماسک گذاشتم تا به عنوان ناشناس تماشاگر باشم
وقتی رسیدم ماشینم رو کمی جلوتر پارک کردم
پیاده شدم و سوییچ رو زدم تا ماشین قفل بشه بعد مطمعن شدن اینکه قفل شده داشتم میرفتم که با یک ون مشکی روبه رو شدم راننده پیاده شد و با صدایی که ازش اعصبانیت میبارید لب زد
^هی ماشینتو برو یک جای دیگه پارک کن اینجا مطلق به ماشین پارک کردن ماست.
با تعجب و شوک تک خنده ای کردم و گفتم
+جنابعالی کی باشن؟!یه جوری حرف میزنی انگار خریدته!
...راوی...
مرد با اعصبانیت دو قدم به سمت ژان برداشت و باعث شد تو دل ژان تپش قلب و استرس ایجاد بشه
^ما همیشه اینجا ماشینمونو پارک میکنیم دلیل نمیشه واسه توی تازه وارده ناشناس پارکینگ ماشینمونو خیلی راحت به یک امگای جنده تحویل بدیم و باید بگم رییسم اونقدری معروف و پولدار هست که نه فقط اینجا رو بلکه تو رو هم میخره شیرفهم شدی؟یا بیشتر بگم؟.
YOU ARE READING
♥︎𝖒𝖞 𝖔𝖒𝖊𝖌𝖆𓆉︎
Fanfictionᵏᵃᵖᵉˡ : 𝐲𝐢𝐳𝐡𝐚𝐧 ᵗʸᵖᵉ : 𝐲𝐢𝐛𝐨 𝐭𝐨𝐩 ᵃᵘᵗʰᵒʳ : 𝐣𝐞𝐰𝐞𝐥(نگین) ᵍᵉⁿʳᵉ : 𝐨𝐦𝐞𝐠𝐚𝐯𝐞𝐫𝐬𝐞, 𝐦𝐮𝐬𝐢𝐜, 𝐬𝐦𝐮𝐭, 𝐞𝐦𝐩𝐞𝐫𝐠, 𝐚𝐧𝐠𝐬𝐭, 𝐫𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞 ✍︎...[در حال آپ] . . اسم وانشات به فارسیش : امگای من تیکه ای از وانشات: از زبانه ییبو...