chan's father🥭

398 112 240
                                    

شرط آپ پارت بعد:
94 vote
160 comment

چان از پسر کوچک‌تر خوشش می‌اومد. نه یه خوش‌اومدنی که صرفا یه آیدل نسبت به فنش داشت. نه اصلا اونجوری نبود. چان واقعا از اون پسر کیوته خوشش می‌اومد. بحث امروز و دیروز هم نبود. این جوری نبود که صرفا به خاطر قربون صدقه‌هایی که امشب مینهو نثارش کرده بود ازش خوشش بیاد، نه اصلا!

چان تقریبا دو سالی می‌شد که روی این پسر کراش داشت. حتی اسمش رو هم نمی‌دونست ولی خب توی تمام ایونت‌ها و مراسم‌ها چشم‌هاش دنبال سر پشمکی و موهای عسلی اون پسر کیوته‌ای بود که بوی انبه می‌ده

اون پسر فقط خیلی... کیوت بود!  لپ‌هاش وقتی که توی فن ساین‌ها جلوی چان می‌نشست و ازش می‌خواست وقتی بهش امضا می‌ده جای اسمش بنویسه  " بابای چان" خیلی خوردنی به نظر می‌رسیدن و دست‌هاش وقتی از توی جمعیت برای چان دست تکون می‌داد خیلی کوچولو بودن. چان می‌خواست بدونه که اون دست‌ها وقتی توی دست‌های خودش هستن هم انقدر کوچیکن یا نه

وقتی پسر کوچک‌تر توی صحبت‌هاشون تو کافه با خنده گفت که چان پسرش حساب می‌شه و اون هم با کسی که پسرشه وارد رابطه نمی‌شه، تمام پل‌های فکری و نقشه‌های ذهنی چان به هم ریختن. درسته که از اولش برنامه‌ای برای اومدن توی کافه‌ی پسر کوچک‌تر نداشت اما وقتی دیده بود صاحب کافه همون پسر کیوته است، تصمیم گرفته بود حالا که توی موقعیتش هست، ازش بخواد باهاش بیاد سر قرار

بعد از اون مینهو یه شیلنگ گرفته بود به سر تا پای چان و فرند زون که چه عرض کنم... جزو خانواده حسابش کرده بود و پسرم صداش می‌کرد. این یعنی چان حتی فرصت تلاش کردن هم نداشت چون اونجوری رابطه محارم حساب می‌شد

پسر کوچک‌تر در خونه‌اش رو باز کرد و بعد از گذاشتن دمپایی‌های روفرشی جلوی پاهای پسر بزرگ‌تر، لامپ رو روشن کرد. روشن کردن لامپ همانا و یخ زدن و خشک شدن چان همان. همه جای خونه، تاکید می‌کنم، همه جای خونه پر از چان بود. انگار که هزار تا آینه گذاشته بودن توی خونه و چان الان داشت خودش رو توی اون آینه‌ها می‌دید

از پشت در گرفته تا روی دیوارها و روی در یخچال و گوشه‌ی قاب عکس‌ها، همه پر از چان بود. چان خندان، چان سکسی، چان کیوت، چان جدی، چان با موهای مشکی، چان با موی بنفش، چان بلوند، چان بلوند، چان بلوند، چان با موی آبی و باز هم چان با موی بلوند.

"اینجا دقیقا چه خبره؟"
حس می‌کرد وارد یه فروشگاه شده که فقط مرچ‌های مخصوص به خودش رو می‌فروشه
"احیانا آنلاین شاپ داری؟ "
"چی؟ نه"
"یعنی اینا همه مال خودتن؟"
"آره! چطور؟"
"هیچی هیچی!"

چند لحظه‌ی دیگه به عکس‌های روی دیوار نگاه کرد و خواست قدمی برداره و وارد خونه بشه که صدای داد مینهو بلند شد
"یاااا!"
و باعث شد پاش دوباره سر جای قبلیش برگرده و با ترس توی خودش جمع بشه
"چیه؟ چی شده؟"
"رو اون پا نزار!"

my idol is my SON (chanho)Where stories live. Discover now