شرط آپ پارت بعد:
67 vote
110 commentمینهو حس کرد که نیاز داره در مورد این اتفاقات بیشتر صحبت کنه پس بیخیال باز کردن کافه شد و تصمیم گرفت که امروز رو توی خونه بمونه. با وجود مخالفتهای چان، دستش رو گرفت و به سمت آشپزخونه بردش و به زور روی صندلی نشوندش.
"باید یه چیزی بخوری!"
با اخمی که روی پیشونیش نشسته بود تشر زد و قبل از اینکه پسر بزرگتر بتونه کاری بکنه، صبحانهی چیده شده روی میز رو از جلوی دستش برداشت.
"ولی نمیتونی اینها رو بخوری چون مال منن!"به هیچ وجه قرار نبود بذاره صبحانهای که پسرش براش آماده کرده توی شکم فرد دیگهای بره، حتی اگر اون فرد خود پسرش باشه.
"چی میخوای برات درست کنم؟"
چان هنوز به خاطر خوابآلودگی گیج بود و نمیتونست جلوی پسر کوچکتر مقاومت کنه و بگه که توی رژیمه. پس فقط سرش رو روی میز گذاشت و اجازه داد چشمهاش روی لبخند مینهو قفل بشن.مینهو از اون سمت، به خاطر گونهی برآمده شدهی پسر بزرگتر لبخند میزد و اگر بهش اجازه میدادن، دوست داشت از این صحنه عکس بگیره و تا ابد بذاره بکگراند گوشیش. دیدن همچین چیز زیبایی باعث میشد دلش بخواد تا همیشه بهش خیره بمونه.
"نمیدونم"
پسر بزرگتر با گیجی جواب داد و چشمهاش دوباره بسته شدن. مینهو حس میکرد قلبش داره منفجر میشه. چطور انقدر ناز بود؟ چشمهای بسته شده با خوابآلودگی و صورت بدون میکاپ... حس میکرد اگه نگاهش رو از تصویر رو به روش نگیره قطعا غرقش میشه و تا سه ساعت بعدی ثابت میشینه و فقط به پسر بزرگتر نگاه میکنه.سرش رو به دو طرف تکون داد و سعی کرد حواسش رو جمع کنه. نمیدونست اجازه داره به چان دست بزنه یا نه پس گوشهی تیشرتش رو با نوک دو انگشت اشاره و شست گرفت و کمی تکون داد تا شاید بتونه حواس پسر بزرگتر رو جمع خودش کنه.
چشمهای چان به آرومی باز شدن و با گیجی به پسر کوچکتر خیره شد.
"چی شده؟"
صدای خوابآلودش باعث میشد قلب مینهو ریش ریش بشه و دلش بخواد پسر بزرگتر رو توی یه پتوی فلافی و گنده بپیچه و تا همیشه بغلش کنه.
"خیلی خوابت میاد آره؟"
چان لبخند کوچیکی زد و سرش رو تکون داد."فکر کنم تازه تونسته بودم بعد از سه روز یه کمی بخوابم. تختت واقعا راحته"
مینهو سعی کرد به خاطر بیدار کردن پسر بزرگتر عذاب وجدان نداشته باشه هرچند که سینهاش درد گرفت. دستش رو آهسته روی شونهی چان گذاشت و کمی نوازشش کرد.
"ولی آخه از دیشب تا حالا هم هیچی نخوردی. باید یه چیزی بخوری"پسر بزرگتر هوم کشید و چشمهاش دوباره بسته شدن. مینهو نتونست دوباره مزاحم خوابش بشه. اشکالی نداشت. اجازه میداد چان بخوابه و به جاش برای پسر بزرگتر یه ناهار توپ درست میکرد. اینجوری بهتر بود!
ESTÁS LEYENDO
my idol is my SON (chanho)
FanficOngoing مینهو نزدیک سه سال فن بوی دو آتیشهی بنگ چان بود. توی تمام فن ساینها و کنسرتهاش شرکت میکرد و حتی یه پیج هم داشت که نزدیک ۲۰k فالوور داشت و توش برای چان فن بویی میکرد. کل خونهاش پر بود از عکسها و فتوکارتهای چان و حتی یک روز هم نمیتونس...