مینهو خیلی سعی داشت با وجود غذاهای رنگارنگ روی میز به گشنگیش توجهی نکنه و حواسش به پاهاش باشه تا یه وقت چیزی که نباید مشخص نشه اما وقتی صدای آروم آلفا زیر گوشش پیچید، بیخیال همه چیز شد
-بخور. من حواسم هستپسر بزرگ تر فقط همین رو گفته بود و بعد کف دستش رو بیشتر از قبل روی رون های امگا باز کرده بود تا قسمت های بیشتری از پای مینهو رو بپوشونه. اون یکی دستش کمر امگا رو محکم گرفته بود و وزن بدن پسر کوچک تر رو تحمل میکرد تا مینهو بتونه راحت روی پای آلفا بشینه
چند لحظه ای جوانب رو سنجید و وقتی دید که گشنگی واقعا داره بهش فشار میاره، دست دراز کرد و تکه ی کوچیکی از نون سیر روی میز رو کند و توی دهنش گذاشت. وقتی طعم لذت بخش نون روی زبونش پخش شد و شکمش دیگه بیشتر از اون نتونست گشنگی رو تحمل کنه، کمی روی پای آلفا جا به جا شد تا راحت تر به میز دسترسی داشته باشه و بعد از اینکه صدای خنده ی آروم پسر بزرگ تر رو شنید، بدون توجه به افراد دور میز که همگی سعی داشتن به اینکه مینهو روی پای آلفا نشسته بی توجه باشن، تیکه ی بزرگ تری از نون رو کند و خورد
-پس من چی؟
آلفا پشت گردنش زمزمه کرد و باعث شد بدن مینهو مور مور بشه و قلقلکش بیاد. ناخودآگاه گردنش رو به عقب خم کرد و زیر لب پرسید:
-تو چی؟
-من چجوری غذا بخورم؟ وقتی یه دستم اینجا و اون یکی دستم اینجاست؟با گفتن اینجای اولی، گوشت رون امگا رو بین انگشت هاش فشار داد و با اینجای دومی، کمر پسر کوچک تر رو. مینهو چند لحظه ای به موقعیت فکر کرد. به هر حال که آلفا نمیتونست دست هاش رو از روی بدن پسر کوچک تر برداره. پس ناچار تیکه ای از نون سیر رو جدا کرد و جلوی دهن چان نگه داشت
آلفا با خنده ی کوچیکی، دهنش رو باز کرد و منتظر به مینهو نگاه کرد و پسر کوچک تر با خجالتی که نمی فهمید از کجا یهویی توی وجودش پیچیده، تکه ی کوچیک نان رو توی دهن آلفا پرت کرد و سریع سرش رو به سمت میز برگردوند
صدای خنده های پسر بزرگ تر رو میتونست زیر گوشش بشنوه. چان داشت بهش میخندید و این خنده با همه ی خنده های قبلی آلفا فرق داشت. اصولا پسر بزرگ تر توی این یک سال علاقه ی خاصی به خندیدن به مینهو داشت. بیشتر خنده های از سر تمسخر. حالا این خنده اما نه به نظر از سر تمسخر میومد و نه دلیل دیگه ای داشت. به نظر میرسید که آلفا صرفا به خاطر خجالت امگا از این وضعیت پیش اومده خندیده و این باعث شد مینهو هم ناخودآگاه لبخند بزنه
هنوز یک دقیقه هم نگذشته بود که رون پاش فشرده شد و نگاهش به سمت آلفا برگشت. پسر بزرگ تر با دهن باز منتظر بود و با چشم هاش داشت به غذاهای روی میز اشاره میکرد. مینهو نمیتونست توی اون وضعیت برای آلفا سوپ بکشه و دهنش بذاره پس فقط یه تکه ی دیگه از نون سیر رو برداشت و دوباره توی دهن پسر بزرگ تر پرت کرد
YOU ARE READING
crocodile cigarette (chanho)
FanfictionCompleted دست هاش محکم تر دور گردن امگا حلقه شدن و به دیوار پشت سرش چسبوندنش _ها؟ فکر میکنی زندگی راحتی داشتم؟ فکر میکنی راحته که هر شب توی یه کمد کوچیک زندونی بشی و توی دلت بلند بلند التماس کنی و بخوای که کر بشی تا صدای ناله های مادر فاحشه ات زیر د...