لب های پسر کوچکتر روی لب هاش بود و داشت میبوسیدش. دست های امگا روی شونه هاش نشسته بودن و خودش روی پاهای چان بود و بوی چایش قوی تر از همیشه دور آلفا پیچیده بود و حفظ تمرکزش رو براش سخت میکرد. سعی کرد ذهنش رو از اینکه امگا گفته بود قرار نیست هیچ وقت ببخشتش دور کنه و به بوسه ای که درحال دریافتش بود بچسبه. معلومه که بخشیده نمیشد. بعد از اون همه کار چطور توقع بخشش داشت؟
خود چان هم میدونست که کارهایی که کرده، ضربه هایی که توی این یک سال به روح و جسم امگا زده، نابخشودنی و غیرقابل چشم پوشی ان. به خوبی میدونست و درک میکرد. همونطور که امگا دلیل رفتارهای چان رو درک میکرد. ولی فکر اینکه حتی با داشتن مینهو کنارش تا آخر عمر باز هم قلب پسر کوچک تر قرار نیست هیچ وقت باهاش صاف باشه، یه جورایی دردناک بود
دست هاش رو دور کمر امگا پیچید و به آرومی روی تخت خوابوندش. میتونست حس کنه که هیت امگا داره شروع میشه و بدن خودش هم داشت به خاطر نزدیک بودن به یه امگای توی هیت واکنش نشون میداد و گرم میشد. بوی سیگار بدون اختیار خودش داشت بیشتر و بیشتر به سمت بوی تنباکو و دود میرفت و مغزش داشت بیشتر و بیشتر از هر فکری خالی میشد و تنها چیزی که تمام ذهنش رو تصاحب کرده بود فقط یه چیز بود. باید به امگا لذت میداد و حالش رو خوب میکرد
این اولین باری بود که توی هیت و راتشون با هم بودن. چان هر موقعی که وارد خونه میشد و بوی چای سبز رو حس میکرد، سریع از خونه بیرون میزد و تا یک هفته نزدیک امگا و خونه پیداش نمیشد. موقعی که رات خودش بود هم توی یه هتل با در های بسته سپری میکرد و اصلا نمیذاشت که پسر کوچک تر از این قضیه باخبر بشه.
از خودش مطمئن نبود. نمیدونست که وقتی توی راته، با اون حال درهم برهم و ذهنی که فقط برای دریدن و سکس کردن تنظیم میشه، میتونه خودش رو کنترل کنه و به امگا آسیب نزنه یا نه. بقیه ی اوقات، وقت هایی که هوش و حواسش سر جای خودش بود، مطمئن بود که هرچقدر هم به مینهو ضربه میزنه، جوری میزنه که ضربه ی کاری نباشه.
فشار دست هاش همیشه کنترل شده بودن و نقاطی که بهشون ضربه میزد و کبودشون میکرد هیچ وقت حساس نبودن. چان حروم زاده بود، ولی در این حد عوضی نبود. موقع رات اما قضیه فرق میکرد. کنترلی روی خودش نداشت
لب های پسر کوچک تر رو بوسید و دستش رو از زیر لباسش روی پوست لخت شکم مینهو کشید و به لرز کوچیکی که کرد لبخند زد. بوسه هاش رو عمیق تر کرد و لب بالایی امگا رو مکید و به بوی چایی که توی بینیش پیچیده بود گوش داد. چان تازگی ها بوی چای مینهو رو میشنید. حرف های امگا رو از طریق رایحه اش میشنید
دستش رو بالاتر برد و روی دنده های پایینی پسر کوچک تر و زبونش رو روی لب پایین مینهو کشید. پسر کوچک تر با اشتیاق دهنش رو باز کرد و زبون آلفا رو بین لب های خودش کشید و پاهاش رو دور کمر چان حلقه کرد. میتونست زیاد شدن گرما و ترشح اسلیکش رو حس کنه. همین الان، با اینکه فقط همدیگه رو بوسیده بودن، حالش خراب بود و آلفا رو میخواست. آلفا رو بیشتر از یه بوسه میخواست
YOU ARE READING
crocodile cigarette (chanho)
FanfictionCompleted دست هاش محکم تر دور گردن امگا حلقه شدن و به دیوار پشت سرش چسبوندنش _ها؟ فکر میکنی زندگی راحتی داشتم؟ فکر میکنی راحته که هر شب توی یه کمد کوچیک زندونی بشی و توی دلت بلند بلند التماس کنی و بخوای که کر بشی تا صدای ناله های مادر فاحشه ات زیر د...