نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت و سرشو تکون داد.
هنوز یه ساعت دیگه وقت داشت تا خودشو به جلسه پسراش برسونه.بیمار هایی که تازه به بخش اومده بودن رو چک کرد و با اتمام کارش سمت اتاق استراحت رفت تا لباس هاش رو عوض کنه..
..
سوار ماشین شد و سمت مدرسه آلفاهاش راه افتاد.
راه زیادی تا اونجا نداشت و تصمیم گرفت با گوش دادن موسیقی دقایق رو راحت تر بگذرونه
..
ماشین رو جلوی مدرسه پارک کرد و با مرتب کردن لباس و موهاش سمت در ورودی قدم برداشت.
دلش برای دیدار با پسراش پر میکشید. رایحه وانیلش رو مخفی کرد تا امنیت خودش رو بین اون همه دبیر و دانش آموز آلفا و بتا حفظ کنه.
سمت دفتر مدیر رفت تا اطلاع بده که برای جلسه اومده
_سلام آقای سونگ..والد پارک لیام و لوهان هستم
_خیلی خوش آمدید آقای پارک..کیه که شماره نشناسه آقای پارک
_لطف دارید شما
_بفرمایید بشینید..دم در نایستید
_ممنون،ولی ترجیح میدم برم و پسرام رو ببینم..البته اگه میشه
آقای سونگ همونطور که با چشم های خیره اش والد امگای پارک هارو نگاه میکرد لبخندی زد
_بله حتما،طبقه دوم هستند..برای جلسه هم باید بیاید طبقه سوم اتاق آخر
_دفعه اولم نیست میام جلسه آقای سونگ..ممنون از راهنماییتون
با اخم از دفتر اون مردک هیز بیرون اومد و سمت پله ها رفت تا به طبقه دوم بره و پسراش رو ببینه.
قبل از رسیدن به طبقه دوم پیراهن سفید تنش رو مرتب کرد و خاک ننشسته روی لباسش رو پاک کرد.
با چشم دنبال آلفاهاش میگشت که با دیدنشون اونم گوشه ی راهروی مدرسه لبخندی زد
هردو پسراش کنار هم نشسته بودن و داشتن درمورد موضوعی که امگا نمیشنید و نمیدونست حرف میزدن.
_به به...سلام بر پسرای جذابم
هردو نگاهشون رو بالا آوردن و به تنها امگای تو زندگیشون خیره شدن.
_آپا اومدی؟
_اایییی وای پسرم توقع نداشت نیام؟لوهان بیا بزنم دهنت؟
لوهان خنده ای کرد و خودشو کنار کشید تا آپاش کنار خودش و داداش تخسش بشینه
_خب بگید ببینم داشتید درباره چی حرف میزدید
_لیام زنگ قبل با یکی دعوا کرد داشتیم درمورد اون حرف میزدیم
جیمین حالت صورتش رو جدی کرد و با اخم برگشت سمت لیام و با صدایی که نشون میداد عصبیه گفت

ŞİMDİ OKUDUĞUN
ᴅɪꜱᴛᴀɴᴄᴇ|completed
Hayran Kurgufull سال ها استوار و قوی زندگی کرد تا دوتا توله آلفاش احساس نداشتن والد آلفا رو تجربه نکنند. اما.. اونا نیاز به والد آلفا دارن.. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کاپل: ویمینکوک ژانر: عاشقانه.. ا...