با افتادنش روی تخت نرم، به سرعت خودشو روی دستاش عقب کشید و پسر بزرگتر کاملا روش خیمه زد.
بوسیدن و جنگ لبهاشون هنوز ادامه داشت.. و این انقدری به پسر کوچکتر شعف و حس خوبی میداد که گوشهای کیپ شدهاش متوجه صدای باز شدن سگک کمربند جونگکوک نشد.دستهای گرم و سنگین مرد همه جای بدن پسر زیرش رو لمس میکرد و جیمین انقدری درگیر لبهای پسر بزرگتر بود که به این موضوع توجه نکنه، مخصوصا وقتی که سنگینی یکی از اونها رو حس نکرد و بازهم بیتوجه غرق حرکت زبون های بیشرمشون باشه..
این قضیه ادامه داشت..اونقدر ادامه داشت که رد های واضحی روی گردن و ترقوه جیمین گذاشته بشه، گوشهی لبش زخم بشه و شلوارش از پاش بیرون بیاد ولی درست یکجا بود که مغز مست و منگش هوشیار بشه..
اونم درست زمانی که جونگکوک روی زانوهاش ایستاد و درحالی که زیپ شلوارشو باز میکرد پرسید
_ کاندوم داری؟
جیمین ناگهان به خودش اومد.
خیلی یکهویی سردی پوست پاهای لختش رو احساس کرد و اونهارو کمی جمع کرد. جونگکوک که متوجه واکنش های عجیب پسر نشده بود شلوارش رو پایین کشید و نگاه لرزنده پسر کوچکتر روی مسئلهی بزرگتر! جونگکوک نشست..
حس کرد صدای قورت دادن بزاقش مثل کارتون تام و جری توی اتاق پیچیده میشه..کوک با دیدن نگاه مات جیمین روی پایین تنهاش خم شد و با لحن اغواکننده ای گفت
_ چیه؟ موردپسنده؟
نگاه جیمین با گیجی روی پسر نشست
+ها؟
جونگکوک به زور خندهاش رو کنترل کرد و کیوتی زیرلب گفت.
دستش رو به باکسر پسر رسوند و خواست پایین بکشه که مچش به سرعت گرفته شد..نگاهش بالا اومد و به چشمهای گرد پسر گره خورد.
_ چی شده؟
+ نه..
_نه؟؟؟
جیمین با شنیدن صدای بلند و متعجب جونگکوک سریع حرفشو درست کرد.
+ نه یعنی نه.. یعنی آره.. نه یعنی بیین
_ جیمین چی میگی؟
پسر نگاهی به حالت کلافهی جونگکوک انداخت و بالاخره گفت
+من.. میترسم
جونگکوک چندثانیه بهش نگاه کرد و یهو زد زیرخنده..
_ اومووو نترس بیبی حواسم بهت..
+ من تا حالا اینکارو نکردم
لبخند پسر بزرگتر جمع شد.
_ چی؟جیمین با خجالت توی خودش رو روی تخت بالا کشید و به آستین های لباسش چنگ انداخت.
+ من باکرهام
درسته..
این یکی از شرم آور ترین و سخت اعتراف های زندگیش بود. در واقع جیمین هیچ تجربهی جنسی توی زندگیش نداشت جز دوبار بوسهی ساده توی سال آخر دبیرستان که یکیش هول هولکی و یکی دیگه نابلد و سطحی بود..
میشه گفت اولین بوسهی درست حسابی عمرش با همین مرد صورت گرفت و حالا هم، ناخواسته از تصورات جیمین جلوتر رفتن.._ یعنی.. تا حالا سکس نداشتی؟
جیمین سرشو تکون داد.
اگه بگیم جونگکوک حیرت نکرد دروغه.. حتی فکرش رو هم نمیکرد پسری به جذابیت و فریبندگی جیمین تا به حال توی عمرش تجربه جنسی ای نداشته..
در واقع جونگکوک فکر میکرد امشب قراره یکی از راحت ترین و حرفهای ترین سکس های زندگیشو داشته باشه ولی پسر جمع شده و نگرانی که روی تخت بود نشون از چیز دیگهای میداد..
![](https://img.wattpad.com/cover/365621838-288-k947095.jpg)
YOU ARE READING
Mr KAWASAKI
Fanfiction←[کامل شده]→ جیمین عاشق موتور بود. ولی نه پول داشت و نه مهارت.. جونگکوک هم عاشق موتور بود. اما اون هم پولشو داشت و هم مهارتش.. این یک نشونه بود. یک نشونه از طرف سرنوشت برای اینکه این دوتا باید برای هم دوستای خوبی میشدن، یا حتی بیشتر...! به هرحال ای...