Part Three: Busy biker

587 137 32
                                    


جیمین برای بار دهم خودش رو توی آیینه چک کرد و بعد از مطمئن شدن از نبود هیچ مشکلی، نفس عمیقی کشید و رو به آیینه گفت

+نبایدم مشکلی باشه. الکی که دوساعت دم کمد واینستاده بودم!. بعدشم این همه پول لباس و استایل میدم باید یکجایی به دردم بخوره

حقیقت همین بود. جیمین همیشه در بهترین و شیک ترین حالت ممکن بود. جوری که توی دانشگاه و بین اطرافیان به این موضوع معروف بود..

نگاهی به تیپ آبی آسمونی و دلرباش انداخت و عطر خنک و شیرینش رو روی مچ و گردنش اسپری کرد.

کیفش رو برداشت و از خونه بیرون زد. ساعت هشت بود و جونگکوک گفته بود تا هشت و نیم به خونه می‌رسه. پسر راس ساعت هشت و بیست دقیقه جلوی در مشکی رنگ ایستاده بود و داشت ساختمون روبه روش رو آنالیز می‌کرد.

ساختمون سه طبقه با نمای مینیمال مشکی و کرم.

+چه شیک...

پسر گفت و با آپارتمان نقلی و ساده خودش مقایسه کرد.

+انگیزه‌ام بیشتر شد! اگه دکوراسیون داخلیش هم خوب باشه دیگه قطعا باید دوست پسرم شی جئون جونگک‍...

با شنیدن صدای زنگ تلفنش جمله‌اش نصفه موند.

-جذاب بداخلاق موتور قشنگ-

گلوش رو صاف کرد و بعد از چندثانیه جواب داد

+بله؟

_سلام. خوبی؟

+ممنون

_میگم.. احیانا نرسیدی که!

اخمهای پسر درهم فرو رفت.

+برای چی؟

جونگکوک با لحنی که انگار خجالت درش پنهان شده بود جواب داد

_آخه من کار برام پیش اومد نمی‌تونم الان بیام. گفتم اگه راه نیفتادی که خب..

جیمین نفسی کشید و گفت

+ولی من رسیدم..

جونگکوک گفت

_اوکی پس یکم معطل میشی. من سعی می‌کنم سریع خودمو برسونم ولی احتمالا نیم ساعتی طول بکشه. اگه برات سخت میشه میخوای‍..

+نه.. مشکلی نیست صبر میکنم

جونگکوک با لحنی که اینبار قدردانی در اون مشخص بود پاسخ داد.

_ممنونم. فعلا

+فعلا

با ناراحتی گوشی رو قطع کرد و گفت

+بیا. اینم از شانس ما

جلو رفت به در خونه تکیه داد.

هنوز پنج دقیقه نگذشته بود که گوشیش دوباره زنگ خورد.

_جیمین.. به همسایه ام گفتم در حیاطو باز کنه که بری داخل. بیرون هوا سرده داخل منتظر باشی بهتره

Mr KAWASAKI Où les histoires vivent. Découvrez maintenant