30 دسامبر، ساعت 7:30 شب
ساعاتی دیگه، سال نو بود و همچنان خبری از تهیونگ نبود. بهش گفته بود که آخر شب، وقتی بیاد خونه براش سوپرایز داره.
ولی اون نگران بود!
آخرین باری که با تهیونگ صحبت کرده بود، صبح بود و انگار که مرد تصمیم نداشت تلفنش رو جواب بده.
وقتی زنگش میزد، تنها با "مشترک مورد نظر..." مواجع میشد.
آخر شب، تهیونگ با سر و وضعی شلخته، جلوش ظاهر شد. پاکت شیک و لوکسی دست مرد بود. به سمت تهیونگ رفت و مرد رو بغل کرد.
بوی الکل میداد.
"الکل نوشیدی؟"
"هوم... ببخشید جونگکوک-من فقط امروز یکم حالم خوب نیست..."
چشمها همه چیز رو لو میدادن. تهیونگ نابود بود و این کاملاً خوانا بود.
"چه اتفاقی افتاده ته؟"
تهیونگ دستش رو روی گونهی پسر گذاشت و بعد بوسهی کوتاهی روی لبهای جونگکوک گذاشت.
"چیزی نشده عمرِ دل من."
لبخندی زد و بعد گفت:
"تولدت مبارک!"پاکت رو بالا آورد و جلوی صورت پسر گرفت.
جونگکوک با ذوق پاکت رو گرفت و به سمت تخت رفت. چهار زانو روی تخت نشست و روبانی سفیدی که پاکت رو به هم بسته بود و کشید. با جعبهای مواجع شد.
جعبه رو به آرومی در آورد و درِ جعبه رو باز کرد و با دستبند زیبایی مواجع شد...
اون دستبند زنجیری به شدت زیبا بود.
مروارید های ریزی با فاصلهی زیاد، روی سطح دستبند دیده میشد.
مرد به سمتش اومد و روی پیکر پسر سایه انداخت. مچ ظریف پسر رو گرفت و دستبند رو دور مچش بست. کمی براش بزرگ بود.
"مرسی تهیونگ... خیلی خوشگله!"
جونگکوک با صدایی آروم گفت و بعد با شادی به مرد نگاه کرد.
"تو برای من خیلی باارزشی تهیونگ!"
***
زمستان، 2019، 1 ژانویه، ساعت 1:00 بامداد
ESTÁS LEYENDO
「𝐖𝐨𝐮𝐥𝐝'𝐯𝐞, 𝐂𝐨𝐮𝐥𝐝'𝐯𝐞, 𝐒𝐡𝐨𝐮𝐥𝐝'𝐯𝐞 || 𝗩𝗸𝗼𝗼𝗸」
Romance「میخواستیم، میتونستیم، باید.」 پایان یافته. ژانر : رومنس / دراما / کمدی / اسمات کاپل : اصلی ؛ تهکوک - فرعی ؛ هوپمین "من باید تو رو میدیدم نبات. وگرنه نمیتونستم بدون تو به زندگیم ادامه بدم." زندگی تهیونگ، خلبان معرکهای که حسابی تو کارش ماهر و ز...